فقط میخی تکان دادم
گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.
به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد.
با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟!
ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.
بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند چند کلمهای که میگویند و مردم می شنوند، سخن چینی است؛ و گاهی:
حالتی را دگرگون می کند
مشکلات زیادی را ایجاد می کند
آتش اختلاف را بر می افروزد
خویشاوندی را برهم میزند
دوستی و صفا صمیمیت را از بین می برد
کینه و دشمنی می آورد
طراوت و شادابی را تیره و تار می کند
دل ها را می شکند
بعد از این همه کسی که این کار را کرده فکر می کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!!
قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش!
مواظب باش میخی را تکان ندهی!!
حکایتهای معنوی
به نقل از کانال تلگرامی داروخانه معنوی به نشانی Manavi_2@
https://t.me/Manavi_2