حر بن یزید ریاحی (3)

روز عاشورا و بازگشت حر

فلَمَّا رَأَى اَلْحُرُّ بْنُ‌ يَزِيدَ أَنَّ‌ الْقَوْمَ‌ قَدْ صَمَّمُوا عَلَى قِتَالِ‌  الْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌ لِعُمَرَ بْنِ‌ سَعْدٍ أَيْ‌ عُمَرُ أَ مُقَاتِلٌ‌ أَنْتَ‌ هَذَا الرَّجُل
هنگامی که حر بن یزید دید آن گروه خونخوار برای جنگیدن با امام حسین علیه السّلام مصمم شده اند، به ابن سعد گفت: ای عمر! آیا تو با این مرد قتال خواهی کرد!؟

قالَ‌ إِي وَ اللَّهِ‌ قِتَالاً أَيْسَرُهُ‌ أَنْ‌ تَسْقُطَ‍‌ الرُّءُوسُ‌ وَ تَطِيحَ‌ الْأَيْدِي
ابن سعد گفت: آری، به خدا قسم کارزاری خواهم نمود که آسان ترین کار آن، سقوط سرها و بریدن دست ها باشد.

قالَ‌ أَ فَمَا لَكُمْ‌ فِيمَا عَرَضَهُ‌ عَلَيْكُمْ‌ رِضًى قَالَ‌ عُمَرُ أَمَا لَوْ كَانَ‌ الْأَمْرُ إِلَيَّ‌ لَفَعَلْتُ‌ وَ لَكِنَّ‌ أَمِيرَكَ‌ قَدْ أَبَى فَأَقْبَلَ‌ اَلْحُرُّ حَتَّى وَقَفَ‌ مِنَ‌ النَّاسِ‌ مَوْقِفا

حر گفت: آیا شما با آن پیشنهادی که امام حسین (علیه السلام) کرد موافق نیستید؟ عمر گفت: اگر امر به دست من بود چرا، می پذیرفتم، ولی امیر تو یعنی ابن زیاد زیر بار نمی رود. حر آمد تا در مکانی ایستاد.

و مَعَهُ‌ رَجُلٌ‌ مِنْ‌ قَوْمِهِ‌ يُقَالُ‌ لَهُ‌ قُرَّةُ‌ بْنُ‌ قَيْسٍ‌ فَقَالَ‌ لَهُ‌ يَا قُرَّةُ‌ هَلْ‌ سَقَيْتَ‌ فَرَسَكَ‌ الْيَوْمَ‌ قَالَ‌ لا قَالَ‌ فَمَا تُرِيدُ أَنْ‌ تَسْقِيَه
مردی از گروه او همراه وی بود که او را قره بن قیس می گفتند. حر به وی گفت: ای قره! آیا امروز اسب خود را آب داده ای؟ گفت: نه. حر گفت: در نظر نداری که آبش بدهی؟

فأَخَذَ يَدْنُو مِنَ‌  الْحُسَيْنِ‌ قَلِيلاً قَلِيلا فَقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ بْنُ‌ أَوْسٍ‌ مَا تُرِيدُ يَا اِبْنَ‌ يَزِيدَ أَ تُرِيدُ أَنْ‌ تَحْمِلَ‌ فَلَمْ‌ يُجِبْهُ‌ وَ أَخَذَهُ‌ مِثْلُ‌ الْأَفْكَلِ‌ وَ هِيَ‌ الرِّعْدَة
حر همچنان اندک اندک رفت تا به امام حسین (علیه السلام) نزدیک شد. مهاجر بن اوس به حر گفت: ای پسر یزید! چه منظوری داری؟ آیا می خواهی حمله کنی؟ حر جوابی به او نداد، ولی بدنش به لرزه افتاد.

فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ إِنَّ‌ أَمْرَكَ‌ لَمُرِيبٌ‌ وَ اللَّهِ‌ مَا رَأَيْتُ‌ مِنْكَ‌ فِي مَوْقِفٍ‌ قَطُّ‍‌ مِثْلَ‌ هَذَا وَ لَوْ قِيلَ‌ لِي مَنْ‌ أَشْجَعُ‌ أَهْلِ‌ اَلْكُوفَةِ‌ مَا عَدَوْتُكَ‌ فَمَا هَذَا الَّذِي أَرَى مِنْك
مهاجر گفت: به خدا قسم این عمل تو انسان را دچار شک و ریبه می کند. به خدا قسم من هیچ وقت تو را این طور ندیده بودم. اگر به من گفته می شد چه کسی شجاع ترین اهل کوفه است، من تو را معرفی می نمودم. این چه وضعی است که من از تو مشاهده می کنم!؟

فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْحُرُّ إِنِّي وَ اللَّهِ‌ أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ‌ اَلْجَنَّةِ‌ وَ اَلنَّارِ فَوَ اللَّهِ‌ لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ‌ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ‌ وَ حُرِّقْتُ‌
حر در جوابش گفت: به خدا قسم من اکنون خویشتن را در میان بهشت و جهنم می بینم. به خدا قسم من هیچ چیزی را بر بهشت مقدم نخواهم داشت، ولو این که قطعه قطعه و سوخته شوم!

منبع: الارشاد شیخ مفید

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@ 

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

#حر بن یزید ریاحی

#امام حسین

#عمر سعد

#کوفه