بعد از کربلا چه گذشت (قسمت 3)

21:24 1400/05/30 - یوری بویکا

بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 3)


بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب که باعث بیداری مردم در آن مجلس شد،
ابن زیاد به منظور پیاده کردن قدرت خود  و پیشگیری از حرکت احتمالی مردمی که از جنگ با ابی عبدالله پشیمان شده بودند و صدای گریه و شیونشان بلند بود،

دستور داد سر حسین علیه السلام و سایر شهدا را در کوچه های کوفه بگردانند تا مردم بدانند قدرت از آن کیست!

منادی هم صدا میزد: قَتَّلَ کَذاب اِبنِ کذّاب..

 زید ابن ارقم میگوید: در غرفه خود نشسته بودم دیدم سر حسین را بالای نیزه در کوچه ها میگردانند، 
شنیدم که آیه ای از سوره کهف میخواند:
" آیا گمان میکنی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ماست"

از شنیدن این آیه از سربریده اباعبدالله مو بر تنم راست شد و بی اختیار صدا زدم: 
یابن رسول الله! حرف زدن سرِ تو از داستان زنده شدن اصحاب کهف هم عجیبتر است!

پس از آنکه اسرای کربلا وارد کوفه شدند از سوی مردم کوفه که فضائل اهل بیت را زیاد شنیده بودند و از عدالت علی علیه السلام پنج سال برخوردار بودند،
از هر طرف صدای لعن بر کشندگان فرزند پیغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان میرسید.

دشمنان ابی عبدالله بدتر از سگان از کرده خود پشیمان شدند ،

چنانکه عمر سعد بعد از برگشتن از کربلا  آنچنان پشیمان بود که به یکی از بستگانش که از او احوالپرسی میکرد گفت: 
هیچ کس نزد خانواده اش برنگشته  که بدتر باشد از وضعی که من برگشته ام،از مرد فاسقی چون ابن زیاد اطاعت کردم و خدای حکیم را معصیت بزرگی مرتکب شدم و رحم و خویشاوندی را قطع نمودم... 

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام سیل انتقادات بر کشندگان پسر پیغمبر وارد شد حتی از سوی نزدیکترین بستگان :

 عثمان ابن زیاد به برادرش عبیدالله گفت: به خدا قسم دوست داشتم بر بینی تمام فرزندان زیاد تا قیامت علامت بردگی میزدند ولی حسین کشته نمیشد و این لکه ننگ بر خاندان زیاد نمینشست.

مرجانه مادر عبیدالله ابن زیاد بر فرزند خبیثش خشم گرفت و گفت: ای پست فطرت پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله را کشتی ،بخدا قسم هرگز خدا را با روی خوش ملاقات نخواهی کرد. 

معقل ابن یسار به شدت از عبیدالله انتقاد میکرد و از او کناره گرفت.

مردم هرگاه عمر بن سعد را می دیدند او را لعنت میکردند و هرگاه وارد مسجد میشد از مسجد خارج میشدند.

حصین ابن عبدالرحمن میگوید: چون خبر قتل حسین به ما رسید سه روز به حالت بهت باقی ماندیم گویی بر سر ما خاکستر پاشیده شده است.

خواجه ربیع بیست سال سکوت اختیار کرده بود وقتی خبر قتل حسین به او رسید رنگش متغیر شد و گفت: به راستی حسین را به شهادت رساندند؟ سپس فرمود : به خدا جوانمردانی را کشتند که رسول خدا آنها را بسیار دوست میداشت و با دست خود لقمه بر دهانشان مینهاد..سپس به سکوت برگشت تا از دنیا رفت.

حسن بصری وقتی خبر شهادت امام حسین را شنید آنقدر گریه کرد تا پهلوهایش ورم کرد و گفت: آه چه ذلت و خواری است برای ملتی که فرزند زنا زاده فرزند پیغمبرش را بکشد،به خدا قسم جد و پدر حسین از پسر مرجانه انتقام میگیرند.

حتی عده ای شهر را ترک کردند و گفتند: در شهری که پسر پیغمبر در آن شهید میشود سکنی نمی گزینیم....

ادامه دارد...

حیات الحسین ج3 ص119
ارشاد مفید ص 229
بحار ج 45 ص18
طبری ج 7 ص385

نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@