منصور حسینی
دیدگاه دین درباره ثروتاندوزی چیست؟ چه نسبتی میان ثروت و معنویت و ثروت و انسان وجود دارد؟ آثار و برآیند تکاثر کدام است؟ در مطلب حاضر به این سؤالات با الهام ازآموزههای قرآن پاسخ داده شده است.
نسبت انسان و ثروت
ثروت به معنای داراییهای مادی که در اختیار بشر قرار میگیرد و موجبات آسایش وی را فراهم میآورد، هماناندازه که میتواند به عنوان عامل مهم کمال و نعمت و خیر برای انسان باشد، میتواند عامل سقوط و هبوط و نقمت برای وی محسوب شود. از این رو میتوان ثروت را در تحلیل سنجشی و ارزشی، امری خنثی تلقی کرد و از آن به عنوان چاقویی با دو کارکرد متضاد یاد نمود.
با این همه به نظر میرسد که ثروت به عنوان نعمت و خیر به علل گوناگون دارای وزنهای بیشتر است و کفه آن بیشتر به سوی امری مثبت بودن سنگینی میکند، زیرا اگر چه به عنوان مهمترین و سختترین آزمون برای بشر شناخته شده، ولی ثروت به سبب آنکه فرآیند تکامل بشری را رقم میزند و زمینه بروز کمال و فعلیت بخشی استعدادها را فراهم میآورد، باید امری مثبت ارزیابی شود هر چند که نمیتواند ارزشی بودن را برای شخص به ارمغان آورد.
در این میان نوعی گرایش در انسان موجب میشود که حتی ثروت به عنوان امری ضد ارزشی تلقی شود چه رسد که جنبه مثبت بودن خود را حفظ کند. در حقیقت زمانی که نسبت انسان با اموری که نیازهای بشر را از نظر آسایشی برآورده میسازد، سنجیده میشود، مفهوم ثروت شکل میگیرد.
به این معنا که اگر گرایش انسان به نعمت و امکانات آسایشی یعنی همان ثروت به شکل گرایش کنزی و تکاثری باشد، نه تنها عامل بالندگی و رشد انسان و جامعه نخواهد بود، بلکه به عنوان عامل سقوط و هبوط انسان شمرده میشود و از چنین گرایش و تمایل قلبی و باطنی بهشدت نهی میشود، زیرا هر چیزی که کرامت و شرافت انسانی را از میان بردارد به عنوان عامل منفی و زیانبار تلقی شده و نزدیکی و عمل بدان حرام، گناه، جرم و ضد اخلاقی و هنجاری از نظر عقل و عقلا و شریعت میباشد.
مذمت ثروتاندوزی
چنانکه گفته شد ثروت به معنای دارایی و امکانات مادی است که انسان برای دستیابی به کمال و نیز سعادت یعنی آسایش و آرامش بدان نیازدارد. هر چند که نقش ثروت برای رسیدن به آرامش بسیار سست و کم اهمیت است ولی نمیتوان از نقش آن در تحقق بخشی به آسایش چشم پوشی کرد؛ زیرا مفهوم آسایش با ثروت و دارایی رقم میخورد و نیازهای آسایشی و مادی بشر با آن بر آورده میشود، چنانکه نیازهای آرامشی و روحی بشر نیز با معنویت برآورده میگردد و نقش مادیات و ثروت در آن کم رنگ است.
انسان برای اینکه بتواند در مسیر کمالی قرار گیرد و به وظایف خود به عنوان خلیفه خدا عمل کند نیازمند ثروت و داراییهای مادی است.
دنیا؛ عامل کمال یا سقوط؟
خداوند در آیاتی چند زمین را به عنوان قرارگاه رشد و بالندگی بشر و مرکز خلافت وی معرفی کرده؛ زیرا انسان در چنین محیطی است که میتواند خود را بسازد و به کمالات واقعی و حقیقی اش دست یابد. زمین و مادیات، به نفس انسانی فرصت رشد و بالندگی را میدهد.
در همین آیات این معنا مورد تاکید قرار میگیرد که همه آنچه انسان برای رشد و بالندگی و دستیابی به خلافت الهی نیاز دارد در زمین برای وی فراهم شده است.
زمین به سبب شرایط خاص خود میتواند برای انسان دو نقش متضاد را ایفا کند.
به این معنا که هم میتواند او را به کمال برساند و یا به سمت هبوط و سقوط سوق دهد. از آنجا که انسان موجود مختار و با ارادهای است میتواند هر یک از دو راه را انتخاب کند و سر از بهشت و یا دوزخ در آورد.
اینجاست که نسبت انسان به دنیا با توجه به گرایش و انتخاب او سنجیده میشود و به عنوان ارزشی و یا ضد ارزشی در میآید. به این معنا که اگر انسان از دنیا و نعمتهای آن برای دستیابی به کمال و بهشت تقرب و رضوان و جنت ذات استفاده کند، دنیا نه تنها ضد ارزشی و پست نخواهد بود بلکه مزرعهای بزرگ با همه امکانات برای انسان میشود که نتیجه رشد و بالندگی را در آخرت درو خواهد کرد. اما اگر انسان نعمتهای دنیا را اصالت بخشد و نگاهی ابزاری به آنها نداشته باشد، در دام آن اسیر شده و در آن هبوط و سقوط میکند و دوزخ فراق از کمالات جمالی خدا را تجربه خواهد کرد.
در این نگرش به دنیا مسئله تکاثر و ثروتاندوزی شکل میگیرد و مفهوم ضد ارزشی و هنجاری دنیا طلبی و تکاثر خواهی معنا مییابد.
تکاثر در حقیقت نسبت انسان به دنیا را نشان میدهد که در آن شخص به جای آنکه به نعمتها و امکانات مادی دنیا به عنوان ابزار تکامل و بالندگی بنگرد به عنوان امری اصیل توجه مییابد و حتی در مقامپرستش آن بر میآید و آن را خدا و مقصد و معبود خود قرار میدهد.
البته در مفهوم تکاثر نسبت دیگری نیز نهفته است، زیرا این واژه بیانگر این معناست که شخص با دیگری برای ثروتاندوزی به رقابت میپردازد و میکوشد تا در جمع واندوختن ثروت گوی سبقت را از دیگری برباید. از این رو میتوان گفت کسی که اهل تکاثر و ثروتاندوزی است، همانند کسی است که تفاخر میجوید و میکوشد تا فخر و بزرگی را به دیگری بفروشد و خود را در میدان بزرگی پیشتاز نشان دهد.
به هر حال تکاثر در فرهنگ قرآنی به معنای مسابقه دو طرف برای افزایش مال و ثروت و اندوختن دارایی است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 703 ذیل واژه کثر)
از نظر قرآن تکاثر به سبب آنکه به مادیات اصالت میبخشد و دنیا را به عنوان مقصد و معبود قرار میدهد و از خدا و آخرت غافل میگرداند، امری ناپسند و گناه است. به این معنا که اگر این مسئله جز همین نتیجه و اثر، نتایج و آثار دیگری نداشت در دایره امور مذموم و گناه قرار میگرفت؛ این در حالی است که تکاثر آثار زیانبار و نتایج بدتری نیز در حوزهها و ابعاد دیگر زندگی بشر به جا میگذارد.
غفلت، برآیند تکاثر
نگرش انسان اگر به مادیات و دنیا و امور دنیوی، نگرش اصالت بخشی باشد میتواند موجب شود که از خدا و آخرت غافل شود؛ زیرا شخص تحت تاثیر نگرش مادیگرایانه خود، برای خداوند اگر نقش آفریدگاری نیز قائل شود و خدا را خالق هستی بداند از نقش پروردگاری او غافل میشود و برای جهان فلسفه وجودی و هدفی قائل نمیشود و از نقش آخرت و حسابرسی به سبب عدم باور به نقش پروردگاری خداوند آفریدگار غفلت میورزد.
شخصی که به دنیا اصالت میبخشد، میکوشد تا به عناصر اساسی خوشبختی در همین دنیا دست یابد؛ از این رو به جمعآوری هر آنچه خوشبختی وی را تامین میکند، میپردازد.
اینگونه است که به ثروت و داراییهای دنیا به عنوان اصلیترین عامل خوشبختی توجه میکند؛ چون بر این باور است که تنها در سایه ثروت است که میتواند آسایش و آرامش را به دست آورد و سعادت خود را تضمین کند.
نتیجه طبیعی چنین تفکر و نگرشی چیزی جز غفلت از طاعت خداوند و آموزههای وحیانی، دین، قیامت و رستاخیز، حسابرسی آخرت و مانند آن نمیشود. از این رو خداوند اهل تکاثر را انسانهایی معرفی میکند که از همه این امور تا زمان مرگ که چشمانشان به حقیقت جهان و ربوبیت خداوند باز میشود، غافل میباشند.
قرآن در آیات 1 و 2 سوره تکاثر میفرماید که تکاثر، شما را از اطاعت خدا و یاد قیامت باز داشته است. در این آیه خداوند با بهرهگیری از واژه لهو به معنای چیزی که انسان را از مسائل مهم باز میدارد میکوشد تا این معنا را به انسان گوشزد کند که امور دنیوی و لهوی مهمترین عامل بازدارنده انسان از سرگرم شدن به امور مهم واصلی یعنی خداوند و عبادت و اطاعت از وی میباشد.
شیخ طبرسی با توجه به آیه « حتی زرتم المقابر» به این معنا توجه میدهد که این غفلتی که انسان به سبب تکاثر طلبی بدان گرفتار میشود تا زمان مرگ و دیدار گور بیشتر به درازا نمیکشد و انسان در هنگام مرگ است که درمییابد که از حقیقت زندگی،بسیار دور بوده و از آن غافل بوده است.(مجمع البیان، ج 9 و 10، ص 812)
بیگمان غفلت از خداوند و آخرت در رفتارهای انسان تاثیر شگرفی به جا میگذارد که از مهمترین آنها میتوان به بیتوجهی به قوانین عقلی و عقلایی و شرعی اشاره کرد. انسانی که از خداوند غافل است، زیر پا گذاشتن قانون حتی قوانینی که عقل و عقلا برای مدیریت جامعه تصویب و تعیین کردهاند برای وی امری عادی و طبیعی میشود؛ زیرا شخص میخواهد به هر شکلی که شده خوشبختی خود را که در سایه ثروت و قدرت مییابد تامین کند؛ از این رو، تجاوز به حقوق دیگران و زیرپا گذاشتن اصول هنجاری و قوانین اجتماعی به دور از حضور هر عامل بازدارنده ای، امری طبیعی برای او قلمداد میشود.
نقش تکاثر در غرور و تفاخر
تکاثر و ثروتاندوزی که با چنین نگرشی پدید آمده باشد، مهمترین عامل برای تفاخر طلبی و غرور انسانی است. بسیاری از مردمان به سبب دارایی و ثروت خویش نسبت به دیگران تفاخر میفروشند و خود را بزرگتر و ارزشمندتر از دیگران بر میشمارند و دیگرانی راکه از ثروت کمتر برخوردارند و یا در فقر به سر میبرند انسانهای بیارزشی میدانند.
خداوند درآیات 34 و 35 سوره کهف و نیز 34 و 35 سوره سبا تبیین میکند که چگونه ثروتاندوزی مترفان موجب میشود تا برای خود ارزشهای دروغینی خلق کنند و ثروت و قدرت را معیار سنجش کرامت و شرافت انسانی بر شمارند.
بسیاری از اهل تکاثر و مترفان بر این باورند که شرافت و کرامت انسانی در داراییها و قدرت نهفته است؛ از این رو رفتارهای خود با دیگران را بر اساس همین معیار تنظیم میکنند، نسبت به کسانی که دارایی کمتر دارند و یا از دارایی برخوردار نمیباشند فخر میفروشند و دچار نوعی خود بزرگ بینی و خود پسندی میشوند.