روضه جانسوز خرابه شام:
سختیهای اسارت، رقیهٔ نازدانه را به شدت میرنجاند و او یک سره بهانهٔ بابا را میگرفت؛ شبی در خرابهٔ شام و در خواب پدر را دید؛ چون از خواب برخواست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید؛ از عمه سراغ پدر را گرفت و زینبِ مظلومه بسیار گریه کرد و رقیه نیز با عمه گریست؛ آن شب باز صدای عزاداری زنان اهلبیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه بود؛ از سر و صدای اهلبیت، یزید (لعنة اللّه علیه) از خواب نحس بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است؛ یزید دستور داد تا سر پدرش را برای او ببرند! این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیتهای بیشمار اهلبیت را گشود؛ وقتی به دستور یزید سر پدر را برای رقیه آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقدههای دل را باز کرد و هر چه میخواست با سر بابا گفت؛ آن شب رقیه گم شدهٔ خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم؛ پس لبهایش را بر لبهای بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ پشت خمیدهٔ زینب شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم؛ دیگر کسی نالههای شبانهٔ رقیه را در فراق پدر نشنید.
نقل شده از کانال تلگرامی کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ اَمْرُکُمْ رُشدٌ به نشانی ahadisegoharbar@
https://s6.uupload.ir/files/hazratzeynab_ghsj.jpg
https://s6.uupload.ir/files/hazrat_roghayeh_u5th.jpg
https://s6.uupload.ir/files/ziyarat1_3mr7.jpg
اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم
#حضرت رقیه
#روضه حضرت رقیه
#خرابه شام
#یزید
#حضرت زینب