ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

فرزندان خود را چگونه باید دعا کرد؟

۱-‏ یا الله ! تو فرزندانم را بدون اینکه من قدرت و توانایی داشته باشم به من عطا فرمودی ، پس آنها را در پناه خودت بدون توان من حفظ بفرما ، که من قدرت محافظت از آنان را در تمامی لحظات ندارم •••

۲-‏ یا ذوالجلال والاکرام ! آنها را از هر بدی و شر ، و چشم بد زخم بد ، و ضرر حفظ بفرما •••

۳-‏ یا شافی الامراض ! آنها را از مرض های گوناگون محافظت بفرما ، و اگر بیمارند شفای عاجل و کامل عنایت بفرما •••

۴-‏ یا رحیم ! آزمایش و امتحان مرا در آنها قرار مده ، که شانه هایم تحمل چنین باری را ندارند •••

۵-‏ یا رحمان ! آنها را در آزمایشات پنهانی و آشکار مأجور بفرما •••

۶-‏ یا کریم ! آنها را از بندگان صالح خودت و حافظان کتابت قرار بده ، و آنها را از نظر دین و عبادت و اخلاق و دانش ، سرآمد و بهترین مردم ، و در زندگی خوشبخت ترین مردم و دارای بهترین زندگی قرار بده •••

۷- یا رزاق ! فرزندانم را با حلالت از حرامت بی نیاز بگردان ، و با فضل و بخشش خود از احتیاج به غیر خودت بی نیاز شان بگردان •••

۸-‏ یا قادر ! همانطور که کتابت را تا قیامت حفاظت می کنی ، فرزندان من را هم از بدی محفوظ بدار •••

۹- یا ستار ! دوستی با بهترین افراد ، و خصلت های پاک و توکل بر خودت را نصیبشان بفرما •••

۱۰-‏ یا غفور ! تمامی مرضهای قلبی ، بدنی و روحی را از آنها دور بفرما ، و با قدرت و توان خودت مرا به نهایت آرزویم درباره آنها نائل بگردان •••

۱۱-‏ یا مو'من ! مرا از احسان و نیکی آنها در حیاتم برخوردار بفرما ، و با دعایشان بعد از مرگم مرا خشنود بگردان  •••

۱۲- یا قهار ! فرزندانم را ، که همانا پاره ی قلب و دل من هستند ، به تو سپرده ام ، در مکانی که از دیدگان من پنهان هستند اما از حضورت پنهان نیستند ؛ پس آنها را با حفاظتی که لایق عظمتت میباشد حفظ بفرما •••
♡ آمین یا الله یا ارحم الراحمین 

این پیام را بخاطر کسانیکه دوست شان دارید نشر کنید.
مهربانی هیچ هزینه نداشته، و رساندن دانش عبادت است.
به امید صحتمندی همه شما عزیزان.
از دعایتان فراموش نکنید...

 

نقل شده از کانال تلگرامی قرآن کریم به نشانی quran_karimee@

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست

‍ احسن القصص
داستان بسیار جالب

ابراهيم خليل (علیه السلام) روزى از منزل بيرون آمد به طرف صحرا و كرانه دريا رفت و به سير و سياحت پرداخت ، با خود مى گفت : همه اين موجودات متنوع و گلها و بلبلها و آبها و گياهان و كوهها، خداى يكتا را شناخته اند و تسبيح او مى گويند، ولى اين بشر خيره سر حاضر نيست از بت پرستى دست بردارد. غرق در فكر بود، كه ناگهان چشمش به انسانى خورد، كه در گوشه اى مشغول نماز است ، ابراهيم مثل عاشقى كه به دنبال معشوق مى رود، به سوى آن شخص رفت.
ابراهيم كنار او مشغول نماز شد، تا او از نماز فارغ گرديد، ابراهيم از او پرسيد براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ او گفت : براى خدا، ابراهيم پرسيد: خدا كيست ؟ او گفت : خدا كسى است كه تو و مرا آفريده است.
ابراهيم دريافت كه او خداى حقيقى را مى پرستد، به او فرمود: بسيار به تو علاقمند شدم ، روش تو را مى پسندم ، دوست دارم با تو باشم ، منزل تو كجاست ؟ تا هرگاه خواستم به زيارت تو آيم.
عابد گفت : منزل من آن سوى دريا است ، تو نمى توانى به آنجا بيایی.
ابراهيم پرسيد: پس تو چگونه از آب رد مى شوى ؟
عابد گفت : من به خواست خدا روى آب مى روم و غرق نمى شوم.
ابراهيم گفت : شايد همان خدا به من نيز لطف داشته باشد و آب را براى من نيز رام كند، برخيز تا امشب با هم در منزل تو باشيم.
عابد برخاست و همراه ابراهيم ، حركت كردند، تا به دريا رسيدند، عابد نام خدا را برد، و از روى آب گذشت ، ابراهيم نيز نام خدا را به زبان آورد و حركت كرد، و هر دو از آب گذشتند و به منزل عابد رسيدند.
ابراهيم گفت : غذاى تو چيست ؟
عابد اشاره به درختى كرد و گفت : 
(ميوه اين درخت را جمع مى كنم و در تمام ايام سال مى خورم .)
ابراهيم پرسيد كدام روز از همه روزها بزرگتر است ؟
عابد گفت : آن روزى كه خداوند خلايق را تحت حساب و كتاب مى كشد و به آنها پاداش يا كيفر مى دهد
 (يعنى روز قيامت )
ابراهيم گفت : بيا دعا كنيم تا خداوند مؤمنان را از سختى آن روز نجات دهد.
عابد گفت : سه سال است يك تقاضایی از خدا دارم هر چه دعا مى كنم به استجابت نمى رسد، ديگر در درگاه خداوند شرم دارم ، دعاى ديگرى كنم.
ابراهيم گفت : هيچ شرم نداشته باش ، گاهى خداوند، بنده اش را دوست دارد، دعاى او را مدتى طولانى ، اجابت نمى كند، تا مناجات او زياد شود، و به عكس هرگاه بر بنده اى غضب كرد، دعايش را مستجاب مى كند، يا نااميدش مى نمايد كه ديگر دعا نكند، حال بگو بدانم دعايت چيست ؟
عابد گفت : روزى در محلى نماز مى خواندم ناگاه چشمم به جمال بسيار زيباى نوجوانى افتاد كه چهره اش از زيبایی مى درخشيد، و چند گاو مى چراند كه گویی به بدن آنها روغن ماليده اند، بسيار براق بودند و همچنين به همراه او چند گوسفند فربه بود، به سوى او رفتم و پرسيد تو كيستى ؟ گفت : من فرزند ابراهيم خليل (علیه السلام) هستم.
علاقه ابراهيم خليل در دلم جاى گرفت ، و اكنون سه سال است از خدا مى خواهم كه مرا به زيارت خليل خود ابراهيم ، موفق كند، اما دعايم مستجاب نشده است .
ابراهيم گفت : من همان ابراهيم هستم و آن نوجوان پسر من است. عابد تا اين سخن را شنيد دست بر گردن ابراهيم انداخت و او را بوسيد و گفت : 
(حمد و سپاس خداوندى را كه دعايم را مستجاب كرد)
آنگاه ابراهيم (علیه السلام) بدرخواست عابد براى همه مؤمنين و مؤمنات دعا كرد و عابد آمين گفت
به اين ترتيب ، در مى يابيم كه نبايد نااميد شد، و نبايد از دعا غفلت كرد كه مستجاب خواهد شد! و گاهى اين چنين شيرين مستجاب مى شود كه در داستان خوانديد.

او عابدى بنام ((ماريا)) فرزند ((اوس )) بود كه عمرى طولانى داشت.

بحارالانوارط قديم ج 5 به نقل از امام باقر علیه السلام

نقل شده از کانال تلگرامی داروخانه معنوی به نشانی Manavi_2@

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست.