ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

روایت شده است در مدینه زن بدکاره ای زندگی می کرد که روزی خود را از راه خود فروشی به دست می آورد! در منزل همسایه او، مردم اغلب به عزاداری امام حسین (عَلیه السَلام) مشغول بودند و جمعی در آن خانه گرد هم جمع می شدند و برای مصائب حضرت سید الشهداء گریه می کردند و بعد از اتمام مجلس غذایی که تهیه دیده بودند، به آنها اطعام می کردند. در همان خانه دیگی بر روی آتش نهاده بودند و غذایی جهت جمعیت عزاداری درست می کردند و اتفاقاً آتش زیر دیگ خاموش شده بود! زن فاحشه به آتش نیاز پیدا کرد و به مطبخ آن صاحب مراسم داخل شد تا آتشی برای مصرف خودش ببرد اما دید که آشپزها مشغول عزاداری شده اند و آتش زیر دیگ ها خاموش شده پس به نوعی سعی کرد آن آتش های نیمه خاموش را با زحمت بسیار روشن کند و چون زمان زیادی طول کشید از غلبه دود که به چشم  اشک جاری شد و چون آتش شعله ور گردید، قدری آتش برای حاجتش برداشت و روانه منزل خود گردید،

بالاخره پس از ساعتی بواسطه گرمی هوا، استراحت نمود و به خواب رفت.

در عالم رویا دید که قیامت برپا شد و زبانه جهنم مشتعل گردیده و او را با زنجیرهای آتشین می کشند تا به جهنم ببرند و هر چه او فریاد می کند کسی به فریادش نمی رسند، هر قدر پناه می خواهد کسی به او پناه نمی دهد و موکلین عذاب به او می گویند: که غضب خدا بر تو باد، که خدا به ما امر کرده، تا تو را به قعر جهنم بیندازیم. آن زن می گوید: والله چون مرا به کنار جهنم رسانیدند آنگاه شخصی نورانی ظاهر شد فریادی بر موکلین عذاب من زد و فرمود: او را رها کنید عرض کردند، یابن رسول الله به چه سبب او را رها کنیم این زن بدکاره است و جمیع اوقات خود را به فسق و فجور می گذراند. حضرت امام حسین (عَلیه السَلام) فرمودند: بلی، ولی امروز در همسایگی اش جمعی از شیعیان ما مشغول عزاداری من بودند، او رفته بود که آتش بردارد، چند قطره اشک از چشمانش جاری شد و قدری از دستش برای ما سوخت پس او را ببخشید!

عرض کردند «کرامۀ لک یابن الشافع و الساقی» یعنی دست از این برداشته او را برای کرامت تو ای پسر شافع قیامت و ساقی کوثر رها کردیم.

 پس چون خلاص شدم، به آن شخص عرض کردم: که تو کیستی؟ که خدا با تو بر من منت نهاد؟ پس آن فرد نورانی فرمود: من حسین بن علی هستم. زن ناگهان از خواب بیدار می شود و فوراً خود را به آن مجلس می رساند و توبه و انابه می نماید و به برکت آن مومنه می شود.

نقل شده از کانال تلگرامی عالم پس از مرگ به نشانی Pas_As_Marg@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

بعد از کـــربلا چه گذشت (قسمت 10)

10:43 1400/06/10 - یوری بویکا

بعد از کـــربلا چه گذشت...(قسمت 10)


بعد از مراسم عزاداری امام سجاد علیه‌السلام و اهل بیت اباعبدالله نزدیک مدینه رسیدند
امام فرمود خیمه‌ها را سرپا کنند و زنان
و اهل بیت وارد شدند

سپس به بشیر فرمود:
وارد مدینه شو و مردم را از شهادت اباعبدالله علیه‌السلام و آمدن ما با خبر کن

بشیر اطاعت کرد و وارد مدینه شد و به مسجد رفت سپس صدایش به گریه بلند شد و اشعاری سرود و گفت:
من بشیر ابن جنلم فرستاده امام سجادم،
علی ابن حسین با عمه‌ها و خواهرانش بیرون دروازه مدینه‌اند و مرا فرستاده تا مکانش را به شما معرفی کنم

مردم شتابان به خارج مدینه هجوم آوردند
زنی نماند در مدینه که بیرون نیامده باشد
همگی صدایشان به گریه و شیون بلند شد و مدینه یکپارچه ضجه و ناله شد

وقتی مردم خارج از مدینه تجمع کردند
امام از خیمه خارج شد در حالی که گریان بود و دستمالی در دست داشت که اشک‌هایش را پاک می‌کرد

مردم با دیدن حضرت صدایشان به شیون بلند شد و حضرت را تسلیت و تعزیت گفتند

امام روی صندلی نشست و سپس با دست اشاره کرد که مردم ساکت شوند  

سپس ضمن ایراد خطبه فرمود: 
خدا را حمد و سپاس می‌گویم که ما را با ابتلا به مصیبت‌های بزرگ در معرض امتحان و آزمایش قرار داد

حسین و افراد و اهل بیتش را کشتند و زنان و کودکانش را اسیر کردند و سر بریده‌اش را شهر به شهر گرداندند

این مصیبتی است که مثل و مانندی ندارد
مردم! ما از شهر خود رانده شدیم و در بیابان‌ها سرگردان شدیم، بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشیم و یا شکافی در اسلام پدید آورده باشیم

چه مصیبت بزرگ و جانسوز و رنج دهنده‌ای بود که به ما رسید و ما به حساب خدا می‌گذاریم که او عزیز است و انتقام گیرنده


ورود اهل بیت به مسجد رسول الله 

اهل بیت به محض ورود به مدینه قبل از رفتن به خانه‌هایشان به کنار قبر مطهر رسول الله می‌روند تا گزارش سفرشان را به رسول خدا بدهند و شکایت کنند

چه گفتگوهایی بود و چه درد و دل‌هایی کردند که تاریخ از بیان آن عاجز است و مختصراً آورده می‌شود:  

زینب سلام الله علیها دست‌ها را دو طرف درب مسجد گذاشت و سر را داخل مسجد برد و صدا زد: یا جداه! خبر قتل برادرم حسین را آورده‌ام

سکینه با صدای بلند فریاد کشید:
ای جد گرامی از آنچه بر ما گذشته است
پیش تو شکایت آورده‌ام
به خدا قسم سنگدل تر از یزید ندیدم
و کافر و مشرکی بدتر از او ندیدم

با چوب خیزران بر لب و دندان پدرم
حسین می‌زد و می‌گفت:
حسین چوب‌ها را چگونه می‌بینی!؟

منابع:
لهوف، صفحه ۱۹۷
بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۷
نفس المهموم، صفحه ۴۶۹
حیات الحسین، جلد۳

نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@

«اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعِین»