یک داستان یک پند
✍️مردی مزرعهای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانهاش ذخیره کرد تا نزدیک عید گرانتر شود و آنها را بفروشد.
🌘دزدی شب به انباری او زد و تمام آفتابگردانها را برد و در ته یکی از گونیها، کمی از آفتابگردانها را رها کرد و دست نوشتهای به این مضمون گذاشت: «زحمت یک سالهات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرفشان کنی؛ برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!»
👈در روایت آمده است، هر روز فرشتهای بین زمین و آسمان ندا میدهد: ای مردم بسازید برای ویران شدن، و بزایید برای مُردن، و بگذارید دنیا را و بگذرید از مال دنیا برای بردن.
🌏هر ساله جمع میکنیم و دزدِ نفس با خوردن و خوابیدن؛ تمام زحماتمان را از ما میگیرد و میدزدد و ما آسوده برای سالِ بعد کار میکنیم و دو دستی نتیجۀ زحمات و تلاشمان را تحویل سارق ایام میدهیم و روزِ مرگ، میبینیم چیزی برای خودمان باقی نگذاشتهایم و دریغ از هیچ انفاق و بخشش و عمل صالحی!!!
نقل شده از کانال تلگرامی اخلاق و معرفت در قرآن و روایات به نشانی akhlaghmarefat@
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست