ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

عاشقانه های استاد فاطمی نیا در کلام فرزند

🔸چند روایت از سبک زندگی و رفتار مرحوم فاطمی‌نیا در رفتار و برخورد با همسرشان در خانواده و مقابل دیگران

- هیچ گاه بدون عبارت پسوند محبت آمیز مثل عزیزم و جانم همسرشان را صدا نمی کردند.

- وقتی همسرشان وارد مجلسی می شدند، محال بود ایشان تمام قامت بلند نشوند.

- همسر خود را با کمال اکرام به کسی یا جمعی معرفی می کردند.

- هیچ وقت در خانه فرمان صادر نمی کرد، حتی برای آوردن یک چای!

- از انجام کار خانه عبایی نداشتند. بارها آقایان همسایه به ما می گفتند؛ از وقتی حاج آقا آمده اند در این ساختمان، همسرانمان به ما معترض اند چرا شما ظرف نمی شویید؟ چون اغلب حاج آقا ظرف ها را می شستند.

- روزی عبای خود را روی همسرشان که خوابیده بود انداختند و بدون عبا بیرون آمدند وقتی به ایشان گفتند بدون عبا آبروریزی است، پاسخ دادند اگر آبروی من در گروی این عباست نه آن عبا را می خواهم نه آبرو را.

منبع : تبیان

برای شادی روحش صلوات

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

استاد فاطمی نيا:

يكی از اولياء خدا قضيه ای نقل ميكرد:

شبی مشغول خواندن قرآن بودم تا رسيدم به آيه "إنّه يراكم هو وقبيله من حيث لا ترونهم" "همانا شيطان و بستگانش شما را می بينند از جايی كه شما آنها را نمی بينيد"
با خود گفتم معنای ظاهريی آيه معلوم است كه بالاخره شيطان از جن است و جن در لغت به معنای پوشيده است؛ اما گويا معنای باطنی آيه را متوجه نميشوم! در همين افكار بودم كه عالَمی برايم پيش آمد و شيطان ظاهر شد و گفت: آمده ام با تو بحث كنم، پاشو بيا!
ديدم همين قدم اول بايد با او مخالفت كنم، گفتم نمی آيم، تو بيا!
شيطان با همه تكبرش آمد!
يك ساعت بحث عالی فلسفه و كلام كرديم و در آخر مغلوبش كردم و پيروز بحث شدم! 
به شيطان گفتم: با اين همه اسم و رسمت، مغلوب شدی!
شيطان خنده ای كرد و گفت: آقا سيد!
فقط خواستم يك ساعت از عمرت را تلف كنم!
آن صحنه تمام شد! معنای آيه را فهميدم؛ يعنی شيطان به هر كس از يك جا ضربه ميزند.

نقل شده از کانال تلگرامی عالم پس از مرگ به نشانی  Pas_As_Marg@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

چرا گاهی دچار گرفتاری و مشکلات سخت می شویم؟


استاد فاطمی نیا از شخصی نقل می کردند:

من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بسیار مهم می آمد و ما در آنجا قرار می دادیم، یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید، 
چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است، هر چه گشتم پیدا نشد.

در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، به بنده خبر دادند چون شما مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی سنگین مانند حبس ابد در مورد شما اجرا می شود.

از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی دادند که انجام بده، همان توسل را انجام دادم.

روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم، 

دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است، حل می شود.

بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات به طرف ایشان دویدم و گفتم: آقا جان به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود.

پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمیکشی؟؟

چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، 

انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.

بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتی در زدم، خواهرم همراه چند فرزند رنج دیده اش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور شده بعد از چهار سال آمده ای؟!

 گفتم: خواهر از من راضی باش و بچه هایت را از من راضی کن، 

رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم، فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است...

این پیرمرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط...


با اقتباس و ویراست از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی،سید علی مهدوی

نقل شده از کانال تلگرامی داستان و سخن بزرگان به نشانی dastangram@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم