ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

امام صادق عليه السلام:

هرگاه عالمى را دوستدار دنيايش ديديد، در دين خود، به او اعتماد مكنيد؛ زيرا هر كه دوستدار چيزى باشد، فقط آنچه را كه دوست دارد را حفظ مى كند. نيز[حضرت] فرمود: خداوند به داوود عليه السلام وحى كرد كه ميان من و خودت، عالِمى دلباخته دنيا قرار مده، كه تو را از طريق محبتم باز مى دارد. در حقيقت، اينان راهزنانِ راهِ بندگانِ خواستارم هستند. كمترين كيفرى كه به آنان مى دهم، آن است كه شيرينىِ مناجات با خودم را از دل هايشان برمى دارم 

الكافی جلد1 صفحه46 

نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم 

 

من دیگ نخریدم
                

آورده اند یکی از علما ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ...
تمام روزها روزه بود ...
در حال اعتکاف ...
از خلق الله بریده بود...!!!

صبح به صیام و شب به قیام
زاری و تضرع به حضرت حجت روحی له الفدا ...

 شب ۳۶ ندایی در خود شنید که می گفت :

 فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران
در دکان فلان مسگر

عالم می گفت: 
از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم 
گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم...

پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد...

 قصد فروش آنرا داشت
به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت  :  به ۴ ریال و ۲۰ شاهی
پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید؟
مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد 

پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید
همه همین قیمت را می دادند 
پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید؟

تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود
مسگر به کار خود مشغول بود 

پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ؛ خرید دارید ؟ 
مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟

پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : 
پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود 

مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی 

اما اگر اصرار داری بفروشی
من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!!

پیر زن گفت: 
عمو مرا مسخره می کنی ؟!

مسگر گفت  : "ابدا" 
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت 

پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد

عالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود 
در دکان مسگر خزیدم و گفتم :

عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟!

اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند 
آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟! 

مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم

من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد 
پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند 

پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد

     من دیگ نخریدم

عالم می گفت:
 از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌

شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:

فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!!

دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ...!!!! 

نقل شده از کانال تلگرامی داستان و سخن بزرگان به نشانی dastangram@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.

اَللهُمَّ بَارِک عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.


خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.
خداوندا بر محمد و آل محمد برکت نازل فرما، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت نازل فرمودی، به راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.