برخورد پیامبر با زنِ خواننده
ساﺭه، ﺩو ساﻝ پس ﺍﺯ جنگ بدﺭ ﺍﺯ مکه به مدینه ﺁمد و نزﺩ پیامبر ﺍکرﻡ (صلی الله علیه و آله) ﺭفت.
پیامبر به ﺍو فرموﺩ: مسلماﻥ شدهﺍﯼ؟
ساره: نه
پیامبر: برﺍﯼ قبوﻝ ﺩین ﺍسلاﻡ به مدینه ﺁمدهﺍﯼ؟
ساره: نه
پیامبر: پس برﺍﯼ چه ﺁمدهﺍﯼ؟
ساره: شما همیشه برﺍﯼ ما پناه و پشتیباﻥ بوﺩید، ﺍکنوﻥ من پشتیبانی ندﺍﺭﻡ و نیاﺯمند شدهﺍﻡ، ﺁمدهﺍﻡ تا به من کمک کنید. نه جامهای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگیام را بگذرانم.
پیامبر: تو که در مکه روزگاری ﺁوﺍﺯهخوﺍﻥِ جوﺍناﻥ بوﺩﯼ، چطوﺭ شد که محتاﺝ شدﯼ؟
ساره: پس ﺍﺯ جنگ بدﺭ کسی برﺍﯼ ﺁوﺍﺯهخوﺍنی سراغ من نمیآید، فراموش خاص و عام شدهام، به سختی زندگی میکنم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاندﺍﻥ خوﺩ ﺩستوﺭ ﺩﺍﺩند که به ﺁﻥ ﺯﻥ کمک کنند. ﺁنان کمک کرﺩند و به ﺍو جامه و مرکب و پوﻝ ﺩﺍﺩند. عجیب ﺭوﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏریب!
یکی ﺍینکه ﺍین ﺯﻥ موقعی که ﺩﺭ مکه خوﺍننده بوﺩه، هم ﺍﺯ پیامبر کمک میگرفته و هم پیامبر پناه ﺍو بوﺩه است. ﺩوﻡ ﺍینکه نفرموﺩ قوﻝ بده خوﺍنندگی نکنی تا کمکت کنم، بلکه ﺩستوﺭ ﺩﺍﺩ کمکش کنند. سوﻡ اینکه هنوﺯ مشرﮎ بوﺩ و نمیخوﺍست مسلماﻥ شوﺩ، ﺁمد کمک گرفت و ﺭفت! خدﺍیا! ما چه چیزماﻥ شبیه پیامبر تو ﺍست؟
منبع: ترجمه الحیاه علامه محمدﺭضا حکیمی، ج9، ﺹ232
نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@
اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین