ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

برخورد پیامبر با زنِ خواننده

23:56 1400/12/09 - یوری بویکا

برخورد پیامبر با زنِ خواننده

ساﺭه، ﺩو ساﻝ پس ﺍﺯ جنگ بدﺭ ﺍﺯ مکه به مدینه ﺁمد و نزﺩ پیامبر ﺍکرﻡ (صلی الله علیه و آله) ﺭفت.

پیامبر به ﺍو فرموﺩ: مسلماﻥ شده‌ﺍﯼ؟

ساره: نه

پیامبر: برﺍﯼ قبوﻝ ﺩین ﺍسلاﻡ به مدینه ﺁمدهﺍﯼ؟

ساره: نه

پیامبر: پس برﺍﯼ چه ﺁمدهﺍﯼ؟

ساره: شما همیشه برﺍﯼ ما پناه و پشتیباﻥ بوﺩید، ﺍکنوﻥ من پشتیبانی ندﺍﺭﻡ و نیاﺯمند شدهﺍﻡ، ﺁمدهﺍﻡ تا به من کمک کنید. نه جامه‌ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی‌ام را بگذرانم.

پیامبر: تو که در مکه روزگاری ﺁوﺍﺯه‌خوﺍﻥِ جوﺍناﻥ بوﺩﯼ، چطوﺭ شد که محتاﺝ شدﯼ؟

ساره: پس ﺍﺯ جنگ بدﺭ کسی برﺍﯼ ﺁوﺍﺯه‌خوﺍنی سراغ من نمی‌آید، فراموش خاص و عام شده‌ام، به سختی زندگی می‌کنم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاندﺍﻥ خوﺩ ﺩستوﺭ ﺩﺍﺩند که به ﺁﻥ ﺯﻥ کمک کنند. ﺁنان کمک کرﺩند و به ﺍو جامه و مرکب و پوﻝ ﺩﺍﺩند. عجیب ﺭوﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏریب!

یکی ﺍینکه ﺍین ﺯﻥ موقعی که ﺩﺭ مکه خوﺍننده بوﺩه، هم ﺍﺯ پیامبر کمک می‌گرفته و هم پیامبر پناه ﺍو بوﺩه است. ﺩوﻡ ﺍینکه نفرموﺩ قوﻝ بده خوﺍنندگی نکنی تا کمکت کنم، بلکه ﺩستوﺭ ﺩﺍﺩ کمکش کنند. سوﻡ اینکه هنوﺯ مشرﮎ بوﺩ و نمی‌خوﺍست مسلماﻥ شوﺩ، ﺁمد کمک گرفت و ﺭفت!  خدﺍیا! ما چه چیزماﻥ شبیه پیامبر تو ﺍست؟

منبع: ترجمه الحیاه علامه محمدﺭضا حکیمی، ج9، ﺹ232

نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

 

 

ملاقات با امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

علامه مجلسی (ره) از قول پدرش نقل می كند كه می گفت:
در زمان ما شخص صالح و مؤمنی به نام امير اسحق استرآبادی (ره) بود كه چهل بار پياده به مكه رفته بود، و بين مردم مشهور شده بود كه او طی الارض دارد ، يعنی چندين فرسخ را در يك لحظه طی می كرده ، در يكی از سال ها او به اصفهان آمد. من باخبر شدم و به ديدارش رفتم. پس از احوالپرسی از وی پرسيدم:
- آيا شما طی الارض داريد؟ در بين ما چنين شهرت يافته است؟
در جواب گفت:
در يكی از سالها با كاروان حج به زيارت خانه خدا می رفتم به محلی رسيديم، كه آنجا با مكه هفت يا نه منزل (بيش از پنجاه فرسخ) راه بود. من به علتی از كاروان عقب مانده و كم كم به طور كلی از آن جدا شدم. و جاده اصلی را گم كرده حيران و سرگردان بودم.
تشنگی چنان بر من غالب شد كه از زندگی مأيوس گشتم. چند بار فرياد زدم:
- يا اباصالح! يا اباصالح! (امام زمان)! ما را به جاده هدايت فرما!
ناگاه شبحی از دور ديدم و به فكر فرو رفتم! پس از مدت كوتاهی آن شبح در كنارم حاضر شد. ديدم جوانی گندم گون و زيبا است كه لباس تميزی به تن كرده و سيمای بزرگان را دارد. بر شتری سوار بود و ظرف آبی همراه خود داشت. به او سلام كردم، جواب سلام مرا داد و پرسيد:
- تشنه هستی؟
- آری!
ظرف آب را به من داد و از آن آب نوشيدم. سپس گفت:
- می خواهی به كاروان برسی؟
مرا بر پشت سر خود سوار شتر كرد و به جانب مكه حركت كرديم. عادت من اين بود كه هر روز دعای حرز يمانی را می خواندم. مشغول خواندن آن دعا شدم. در بعضی از جمله ها آن شخص ايراد می گرفت و می گفت:
چنين بخوان!
چيزی نگذشت كه از من پرسيد:
- اينجا را می شناسی؟
نگاه كردم، ديدم در مكه هستم.
امر كردند:
- پياده شو!
وقتی پياده شدم، او بازگشت و از نظرم ناپديد شد. در اين وقت فهميدم كه او حضرت قائم (عج الله تعلی فرجه الشریف) بوده است.
از فراق او و از اينكه او را نشناختم متأسف شدم. بعد از گذشت هفت روز، كاروان ما به مكه رسيد.
افراد كاروان، چون از زنده ماندن من مأيوس شده بودند، يكباره مرا در مكه ديدند و از اين رو، بين مردم مشهور شدم كه من (طی الارض) دارم.
علامه مجلسی (ره) در پايان اظهار می كند كه پدرم گفت:
دعای حرز يمانی را نزد وی خواندم و آن را تصحيح كردم، شكر خدا كه او به من اجازه نقل و تصحيح آن را داد. 


بحارالانوار، ج 52، ص 175

الـلَّـهُـمَّ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکَ ألْـفَـرَج

نقل شده از کانال تلگرامی عالم پس از مرگ به نشانی Pas_As_Marg@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین