ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

سرابِ گناه

01:24 1401/04/03 - یوری بویکا

سرابِ گناه

نیت ترک گناه که از حوالی دلت می‌گذرد یعنی دلت گرفته از ظلمت گناه...
یعنی خواستار نوری و برای آن قدم برداشته‌ای...
یعنی خسته‌ای از گناهانی که هر کدام ظهور مولا را به تعویق انداخته...

 و این اولین قدم است...
یعنی می‌خواهی جبران کنی حق مومنی را که حرمتش از کعبه هم بالاتر است...
می‌خواهی از آتش، خود را برهانی.‌..
دلگیر و ناامید مشو که شیطان است و هزاران حیله و نیرنگ‌ برای منصرف کردنت...
همین که می‌خواهی پاک شوی و برایش قدم ‌برداشته‌ای، ارزشمند است...

راه رسیدن به نور را نیمه‌کاره رها نکن. از امروز بیشتر حواست جمع باشد. وادی حق‌الناس وسیع است و اگر لحظه‌ای غفلت کنیم در دامش گرفتار می‌شویم. ولی این‌ تو را ناامید نکند...

کار هر چه سخت‌تر، ارزش و ثوابش بیشتر. من و تو آمدیم تا جانشین خدا روی زمین باشیم...
بهای ما خداست خود را ارزان به سراب گناه نفروشیم...

‌‌‌‌نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@ 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست

طلافروشی را شاگرد مؤمن جوانی بود. طلافروش خیلی شکاک بود و به هیچ‌ کس در کار خود اعتماد کامل نمیکرد و چون خاصیت طلا جذب‌ کردن به دنیاست، طلافروش علاقهٔ خاصی به دنیا داشت و شدیداً خسیس بود ولی در عین حال نماز می‌خواند و پایِ منبر می‌نشست. بارها شاگرد مؤمن با آنکه درآمد چندانی نداشت و خود نیازمند بود ولی نیازمندی را که می‌دید به او کمک میکرد اما طلافروش نمی‌توانست این کار بکند.
 

طلافروش هرگز شاگردش را در کارگاه طلاسازی‌اش تنها رها نمیکرد چون از آن ترس داشت که او از قطعات طلا بی‌حساب و کتاب چیزی بردارد. روزی طلافروش به جوان گفت: تو چگونه با اینکه نیازمندی ولی به نیازمندان می‌بخشی؟ جوان گفت: چون به خدای خود اعتماد دارم که هر آنچه ببخشم او به من چندین برابر آن را برخواهد گرداند. طلافروش گفت: حقاً که کلام تو، وعدۂ خداوند در قرآن است، پس چرا من نمی‌توانم مثل تو فکر کنم و باور داشته باشم؟
 

جوان گفت: نزدیک هفت سال است نزد تو کار می‌کنم آیا از من سرسوزنی دست‌کجی و جابجا کردن چیزی را بی‌اجازه دیده‌ای؟! طلافروش گفت: نه! جوان گفت: به من اعتماد نداری، چون مرا نشناخته‌ای. چون یک‌ بار هم به من اعتماد نکردی که مرا در کارگاه تنها بگذاری تا مطمئن شوی من دزد نیستم. اگر مرا می شناختی به من اعتماد میکردی. خداوند نیز چنین است باید خدا را بشناسی که به او و کلامش اعتماد کنی، شما فقط میدانی خدایی هست، باید در راه او انفاق کنی و به او اعتماد کنی تا خداوند خودش را به تو نشان‌ دهد تا او را بشناسی!!!

نقل شده از کانال تلگرامی اخلاق و معرفت در قرآن و روایات به نشانی akhlaghmarefat@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.

اَللهُمَّ بَارِک عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.


خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.
خداوندا بر محمد و آل محمد برکت نازل فرما، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت نازل فرمودی، به راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.

داستان کوتاه پند آموز

روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هر روز و گاه نيز شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هر روز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعد از ساعتى ميروند.

عارف گفت کيسه اى بردار براى هر نفر يک سنگ در کيسه انداز چند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم. مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چند ماه نزد عارف آمد و گفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايید.

عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفار کن .. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعد از مرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه او به مطالعه بپردازند. اى مرد آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت. همانند تو که در واقعيت مومنی اما در حقيقت شيطان ...

نقل شده از کانال تلگرامی عالم پس از مرگ به نشانی Pas_As_Marg@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم