ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

امام صادق عليه السلام:

و هیچ بنده‌‌اى نیست که روز قیامت محشور شود مگر آن‌که چشمانش گریان است غیر از گریه‌‌کنندگان بر جدّم حضرت حسین بن على علیه‌السلام چه آن که ایشان در حالى که چشمانى روشن و باز دارند محشور مى‌‌گردند و آثار سرور و شادى در صورتشان نمایان مى‌‌باشد، مردم در فزع و ناراحتى بوده ولى ایشان از هر غم و محنتى در امان هستند، مردم متفرق و پراکنده و مضطرب بوده ولى ایشان در زیر عرش و سایه آن به یاد حسین علیه‌ السلام بوده و درباره آن جناب به گفتن حدیث مشغولند، از ناملایمات و ناراحتی‌هاى روز حساب هیچ خوف و هراسى ندارند.
به ایشان گفته مى‌‌شود: داخل بهشت شوید ولى آنها از ورود به بهشت امتناع نموده و مجلس ذکر حسین علیه‌ السلام را اختیار مى‌‌کنند، فرشتگان و حور‌العین به آنها پیغام مى‌‌دهند که ما با ولدان مخلّد مشتاق شما هستیم ولى ایشان از فرط سرور و نشاطى که در مجلس‌شان دارند سرشان را بالا نکرده و به آنها نمى‌‌نگرند.

کامل الزیارات النص صفحه 81

وقتی خبر ولادت سیدالشهداء علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله رسید، آن حضرت به خانه أميرالمؤمنين عليه السلام آمدند. اسماء مولود را آورد وحضرت اذان و اقامه فرمودند. 
جبرئيل نازل شد وعرض كرد: "سلام خداوند برتو اى پيامبر، اين نوزاد را بنام پسر كوچک هارون شبير نام بگذار، كه به عربى حسين گفته میشود. چرا که حضرت علی علیه السلام براى شما همچون هارون براى موسى است، جز آنكه شما خاتم پيامبران هستید." بعد از نامگذاری، ملائکه آسمانها فوج فوج برای تبریک وتهنیت به زمین آمدند و از خاک کربلا برای پیامبر آورده و بخاطر مصائب این مولود تسلیت وتعزیت نیز میگفتند.
فطرس و دردائیل و صلصائیل و ملائکه دیگری كه سالها مورد غضب خداوند قرار گرفته بودند، به آن امام مظلوم پناه بردند و خود را به گهواره حضرت تبرک کردند و خداوند آنان را به مقام قبلى بازگردانيد.

نقل شده از بزرگترین کانال سخنان امام علی ونهج البلاغه به نشانی raz_Nahjolbalagheh@ 

امشب فطرس بال شکسته اش را به گهواره سید الشهدا می کشد،
و من دخیل بسته ام بال و پر سوخته از معصیتم را به گوشه قبای وارث حسین علیه‌ السلام.
میدانم شفای مهربانیش در راه است...

ولادت ارباب دو عالم، حضرت امام حسین علیه السلام بر وارث مهربانیش و تمام محبان حضرتش مبارک باد.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست

 

رفع عذاب از فرشته الهی، به برکت تولد امام حسین علیه السلام


شیخ صدوق و ابن قولویه و دیگران از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده اند :

که چون امام حسین علیه السلام متولد شد خداى بزرگ به جبرئیل امر کرد که با هزار ملک براى تهنیت از طرف خداوند و از طرف خود به محضر مبارک پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) نازل شود.

جبرئیل هنگام عبورش از جزیره اى، با فرشته اى رو به رو شد که از حاملان عرش الهى بود و خداوند او را به امرى مقرر داشته بود.

اما او در فرمان الهى کندى کرده بود، خداوند بزرگ هم بالش را در هم شکسته و او را در آن جزیره انداخته بود.

آن فرشته در آن جزیره مدت هفتصد سال بود که خدا را عبادت مى کرد.

در روایتى آمده است که خداوند بزرگ او را مخیر کرد بین عذاب دنیا و عذاب قیامت ،
 او عذاب دنیا را اختیار کرد، سپس خدا او را در آن جزیره شکنجه داد.

آن فرشته دید که جبرئیل با فرشتگان فرود مى آیند،از او پرسید :
 کجا میروید؟

جبرئیل گفت :
خداى بزرگ به محمد (صلى الله علیه و آله) فرزندى کرامت فرموده است.
مرا امر کرده که او را مبارک باد بگویم.

فطرس (فرشته بال شکسته) گفت :

اى جبرئیل مرا نیز با خود ببر، شاید که آن حضرت براى من دعا کند تا خداوند بزرگ از من در گذرد.
جبرئیل او را با خود به خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) برد و تبریک عرضه داشت و شرح حال فطرس را به عرض رسانید.

نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود:

اى جبرئیل به فطرس بگو که خود را به قنداقه این مولود بمالد و به محل خود باز گردد.

فطرس خود را به قنداقه امام حسین علیه السلام مالید،
بال هایش دوباره رویید و به آسمان پرواز کرد و عرض کرد:

یا رسول الله ، همانا زود باشد که این مولود را امت تو شهید کنند...

ما به پاس این نعمت که از طرف امام حسین علیه السلام به من رسید در عوض آن هر کس به او سلام کند من سلامش را به او میرسانم و هر که بر او صلوات بفرستد من صلواتش را به او مى رسانم 

طبق روایات دیگر چون فطرس به آسمان بالا مى رفت مى گفت : کیست چون من که آزاد کرده حسین بن على و فاطمه و محمد صلى الله علیه و آله هستم..

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن

سلام بر حسین

و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن

و بر على بن الحسین

و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن

و بر فرزندان حسین

و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن

و بر یاران حسین

منابع:

۱- انوار البهیه ، ص ۴۴٫
۲- اثبات الوصیه ، ص ۱۲۵، مدینه 
3- الاجز، ص ۲۳۷ (چاپ قدیم ).
4- منتهى الامال ج ۱، ص ۲۰۶٫

نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@

https://mamosalmanim.ir

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.

اَللهُمَّ بَارِک عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.


خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.
خداوندا بر محمد و آل محمد برکت نازل فرما، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت نازل فرمودی، به راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.

داستان دو برادر مؤمن و مغرور

01:28 1400/08/30 - یوری بویکا

تملیخا انسان باایمان و مهربان و خداشناسى بود، و همواره در فكر حساب و كتاب قیامت، و انجام كارهاى نیك بود، و به نیازمندان کمک‌های شایانى می کرد، ولى به‌ عکس، فطرس انسانى دنیاپرست، سنگدل، و بی‌اعتنا به امور دین و معاد و خدا بود، خدا و معاد را قبول نداشت، فقط به زرق‌ و برق دنیاى خود فكر می کرد.

در روزگاران پیش در میان بنی‌اسرائیل پادشاهى زندگى می‌کرد، او داراى دو پسر بود، كه بنا به قولى نام یكى از آنها تملیخا، و نام دیگرى فُطرُس بود.[١] پدر از دنیا رفت و براى آنها ثروت بسیار به‌ جا گذاشت.
تملیخا انسان باایمان و مهربان و خداشناسى بود، و همواره در فكر حساب و كتاب قیامت، و انجام كارهاى نیك بود، و به نیازمندان کمک‌های شایانى می‌کرد، ولى به‌ عکس، فطرس انسانى دنیاپرست، سنگدل، و بی‌اعتنا به امور دین و معاد و خدا بود، خدا و معاد را قبول نداشت، فقط به زرق‌ و برق دنیاى خود فكر می‌کرد.
[٢]
بخشى از سرگذشت این دو برادر (یا دو دوست) در سوره كهف، از آیه ٣٢ تا ٤٤ به‌عنوان دو نمونه، یكى نمونه‌ای از انسان نیك، و دیگرى، نمونه‌ای از انسان بد ذكر شده، تا ما با تابلو قرار دادن این ماجرا، پیروى انسان نیك را برگزینیم و انسان نیك گردیم.
این دو برادر هر کدام حق خود را از ارث پدر گرفتند، تملیخا ثروت پدر را پلى براى آخرت قرار داد، و از آن به نحو احسن براى تأمین نیازهاى مستمندان استفاده می کرد، ولى فطرس همواره در عیاشى و هوس‌بازی خود به سر می‌برد، و بر اموال خود می‌افزود، و چیزى به نیازمندان نمی‌داد
.[٣]
فطرس از اموال اندوخته شده‌اش دو باغ انگور بسیار بزرگ به وجود آورد، كه در گرداگرد این دو باغ، نخل‌های بلند خرما سر به آسمان كشیده بودند، و در بین این دو باغ، سرزمین بزرگ مزروعى پربركت وجود داشت، و نهرى بزرگ و پر آب همواره براى سیراب كردن درختان این دو باغ و مزرعه و نخل‌ها جریان داشت، و در مجموع یك مزرعه كامل بود كه همه‌ چیزش جور و جامع بود، و در آن از همه گونه محصولات كشاورزى به‌طور فراوان وجود داشت.
فطرس به‌ جای شكر و سپاسگزارى خدا، با سرمستى و غفلت و غرور، فكر می کرد كه نسبت به برادرش برترى دارد، و تا ابد غرق در نعمت می‌باشد، ولى برادرش بر اثر عدم دلبستگى به دنیا، براى خود ، جز به مقدار نیاز ، چیزى نگذاشته بود، و بقیه را در امور نیك به مصرف رسانده بود.
فطرس، تملیخا را مسخره می‌کرد و او را ابله می‌دانست، ولى تملیخا دلش براى عاقبت برادرش می‌سوخت و همواره سعى داشت با نصیحت و اندرز، برادرش را از راه‌های باطل بیرون كشیده به‌ سوی خدا بكشاند.
فطرس به برادرش می‌گفت: من از نظر ثروت از تو برترم، و به خاطر افرادى كه دارم از تو توانمندتر می باشم.
او با غرور و سرمستى وارد باغش می‌شد و منظره شاداب باغ را می‌دید می‌گفت: من گمان نمی کنم هرگز این باغ فانى و نابود شود.
خیره‌سری او به‌ جایی رسید كه آشكارا منكر معاد و قیامت گردید و گفت: باور نمی کنم قیامت برپا گردد، و اگر قیامتى باشد و به‌ سوی پروردگارم بازگردم، جایگاهى بهتر از اینجا خواهم داشت.
[٤]
او با خیال خام خود می پنداشت اکنون‌که در دنیا داراى شخصیت برجسته (صورى) است، در آخرت نیز (فرضاً اگر باشد) داراى شخصیت برجسته خواهد بود.
او همواره در این فكرها بود، و زرق‌ و برق ظاهرى خود را به رخ برادر می‌کشید و تملیخا را تحقیر می‌کرد، و پیوسته حرف‌های گُنده، و بزرگتر از خود می‌زد، و برادرش را، انسانى سرخورده و مفلوك معرفى می کرد.


اندرزهاى حكیمانه و پرمهر برادر مؤمن


تملیخا كه دوراندیش و آخربین بود، و درست فكر می‌کرد، دلش براى غفلت برادرش می‌سوخت. تصمیم گرفت با اندرزهاى پدرانه، برادر را از منجلاب فریب و بی‌خبرى خارج سازد، از این‌ رو او را چنین نصیحت می‌کرد:
آیا به خدایى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفریده، و پس‌ از آن تو را مرد كاملى قرار داد كافر شدى؟! ولى من كسى هستم كه الله پروردگار من است، و هیچ‌ کس را شریك پروردگارم قرار نمی دهم.
چرا هنگامی‌ که وارد باغت شدى، نگفتى این نعمتى است كه خدا خواست است؟!
نیرویى جز از ناحیه خدا نیست! و اگر می‌بینی من ازنظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نیست).
شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد، و مجازات حساب‌ شده‌ای از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به‌ گونه‌ای كه آن را به زمین بى گیاه لغزنده‌ای تبدیل سازد.
و آب آن در اعماق زمین فرو رود، آن‌گونه كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى.
[٥]


دگرگونى باغ و كشتزار سرسبز به بیابانى خشك


فطرس هرگز به گفتار و اندرزهاى برادر گوش نكرد، و به راه خود ادامه داد، و همچنان سرمست و غافل، بى آن‌که حق نیازمندان را بپردازد، و از ناحیه او خیرى به كسى برسد، به هوس‌بازی خود ادامه داد.
خداوند بر آن خیره‌سر خودخواه و بدطینت غضب كرد، در یك شب ظلمانى كه فطرس در خواب بود، صاعقه مرگبار را كه از رعدوبرق شدید برمی‌خاست، به دو باغ و كشتزار و درخت‌های او فرو ریخت، به هر چه دست یافت همه را سوزانید. آب نهر در زمین فرورفت (گویى زلزله همراه صاعقه بود و) آنچه از ساختمان‌ها در كنار آن باغ و كشتزار بودند ویران شدند.
[٦]
فطرس از خواب بیدار شد، پس از صرف صبحانه، مثل هر روز به‌ طور معمول به‌ سوی باغ و مزرعه‌اش روانه شد، ولى وقتی‌ که به مزرعه و باغ‌هایش رسید، دید همه محصولات و گیاهان نابودشده، ساختمان‌ها ویران گشته، و آن دو باغ و مزرعه خرم و سرسبز به بیابان خشكى تبدیل یافته، پرندگان خوش آوا رفته‌اند، و جاى خود را به بوم و زاغ داده‌اند.
خلاصه از نسیمى دفتر ایام بر هم خورده، و ورق همه‌ چیز برگشته است. آنگاه متوجه شد كه آنچه برادرش می‌گفت حق بود، افسوس كه اندرزهاى برادر را به گوش جان نسپرد.
آه و ناله و افسوسش بلند شد، از شدت ناراحتى پیوسته دست‌های خود را به هم می‌زد، چراکه می‌دید همه هزینه‌هایی كه براى باغ نموده، نابود شده و همه داربست‌های باغ فرو ریخته است. در میان آه و ناله‌اش می‌گفت:
«یا لَیتَنِى لَم اُشرِك بِرَبِّى اَحَداً؛»
اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم.
دیگر كسى یا كسانى را نداشت كه او را در برابر عذاب الهى یارى دهند، و از خودش نیز نمی‌توانست یارى گیرد، در آنجا براى او ثابت شد كه ولایت و قدرت از آنِ خداوند بر حق است، او است كه برترین پاداش‌ها، و عاقبت نیك را به انسان‌های مطیع می‌بخشد.
[٧]
ولى بعد از مردن سهراب از نوشدارو چه سود؟ اینك دیگر كار از كار گذشته بود، فغان و افسوس او بی‌فایده بود، چرا که فرصت از دستش رفته بود، و دیگر ثروت امكانات نداشت تا آن را پلى براى آخرت قرار دهد، و با بهره‌برداری صحیح از آن به نفع نیازهاى جامعه و نیازمندان، گام‌های استوارى بردارد.
آرى، این بود، سرنوشت و سرانجام فلاکت‌بار آدم مغرورى كه از خدا و حساب و كتاب خدا فاصله گرفته، و جز هوس‌های نفسانى به چیز دیگر نمی‌اندیشد، ولى برادر دیگرش به خاطر هشیارى و توجه به خدا و قیامت، روسفید دو جهان گردید.

پی‌نوشت‌ها

[١] . اعلام قرآن خزائلى، ص ٧١٤.
[٢] . اقتباس از تفسیر مجمع‌البیان، ج ٦، ص ٤٦٨.
[٣] . همان، (به‌طور اقتباس).
[٤] . مضمون آیات ٣٤ تا ٣٦ كهف.
[٥] . سوره كهف، ٣٧ تا ٤١.
[٦] . اقتباس از مجمع‌البیان، ج ٦، ص ٤٧٢.
[٧] . كهف، ٤٢ - ٤٤.

منبع : دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت به نشانی https://hedayatgar.ir