کودکان رفتار خود را از افرادی که در محیط زندگیشان هستند، میآموزند. والدین نخستین مدلهایی هستند که کودکان از آنها تقلید میکنند.
کودکان رفتار خود را از افرادی که در محیط زندگیشان هستند، میآموزند. والدین نخستین مدلهایی هستند که کودکان از آنها تقلید میکنند. فرزندان صفات اجتماعی خود را از اینجا کسب میکنند و با دیدن همبستگیها، انسها و درگیریهای والدین درمییابند که چگونه باید الگو و سرمشق بگیرند.
فرزندانی که والدینشان دچار اختلاف در زندگی میشوند و مدام در حال مشاجره، دعوا، جنگ و ستیز، فحش و ناسزاگویی هستند، در زمان کوتاه از این رفتارها تأثیر گرفته و در نهادشان جای میگیرد، بر روح و روانشان آثاری منفی دارد و در آینده آنها بروز کرده و آنان در وضعیت اضطراب و تعارض قرار میگیرند. فرزندان به محیط امن و سالم جهت رشد جنبه روانی و روحی نیاز دارند و بر والدین لازم و ضروری است که این نیاز را برای خانواده مهیا کنند.
محیط ناامن و مملو از مشاجره، نگرش و دید فرزندان را نسبت به والدین تغییر میدهد. فرزندی که همیشه نظارهگر جنگ و ستیز میان پدر و مادر است، هرگز به آنان اعتماد نمیکند و در بیرون از خانه به دنبال تهیه محیط امنی برای خود خواهد بود. در ادامه به برخی از مهمترین عوامل منفی تأثیرگذار در این زمینه میپردازیم.
توقع بیجا و درخواستهای غیر منطقی
توقع و درخواستهای بجا و منطقی والدین از کودکان اعتماد و نگرش مثبت فرزندان را نسبت به توانشان برمیانگیزد و اعتماد به نفس آنان را افزایش میدهد. زمانی که والدین درخواستهایی از فرزندان میکنند که خارج از توانشان باشد و در کنار آن توقع زیادی از آنان داشته باشند، نه تنها اعتماد به نفس فرزندان خود را فزونی نمیبخشند، بلکه دید و نگرش فرزندان را نسبت به توانشان منفی و آنان را گیج و مبهوت نگه میدارند، به دنبال آن سرکشی و طغیان فرزندان را به دلیل درخواست و توقع بیجا و غیرمنطقی والدین برمیانگیزانند. در واقع والدین آرزوهایی را به فرزندان خود تحمیل میکنند که در زمان خودشان تحقق نیافته است و با اصرار خاصی فرزندانشان را موظف به تأمین خواستههایی میکنند که در توان آنها نیست. آثار نامطلوب این گونه توقعات و آرزوهای غیرمنطقی بر کودکان عبارت است از: رشد ناکافی و ناامیدی فرزند و شکستهای مکرری که فرزند در طول زندگی با آن مواجه میشود که زمینهساز ناکامی و ناامیدی است (سلب مسؤلیت). بنابر این انتظارات و توقعها باید متناسب با رشد جسمی، روحی، روانی و عقلی فرزندان باشد. والدینی که بدون توجه به رشد و توانایی کودکان، اموری را که متناسب با ظرفیت و علاقهشان نباشد، از آنان توقع داشته باشند، آسیب و لطمه فراوانی به شخصیت فرزندان خواهند زد.
بدقولی و الگوی خوب نبودن
فرزندان به دلیل تقلید و الگوپذیریشان مخصوصاً در سنین پیشدبستانی و دبستانی، هر نوع عکسالعمل و رفتاری که والدینشان در قبال فرزندان خود و دیگران داشته باشند، همان رفتار و عکسالعمل را انجام خواهند داد. اگر والدین دروغگو باشند و به آنان دروغ بگویند فرزندانشان نیز دروغ خواهند گفت. اگر به فرزندان خود و دیگران بیاحترامی کنند، آنها همان رفتار را انجام خواهند داد. یکی از شاخصهای اساسی برای سنجش تحقق یک ارزش در رفتار انسان بروز و ظهور آن در رفتار و گفتار است.
بسیارند افرادی که درباره فضایل اخلاقی مانند راستگویی، امانتداری و رعایت مصالح همگان، داد سخن میدهند، اما برخلاف آن عمل میکنند. خداوند در این باره در قرآنکریم میفرمایند: ای کسانی که ایمان آوردهاید چرا سخنی میگویید که بدان عمل نمیکنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید و عمل نکنید. تناقض در رفتار و گفتار پدر و مادر سبب بیاعتمادی فرزند نسبت به آموزشهای والدین میشود و اثر زیانبارتر اینکه فرزندان دانستن و عمل نکردن را از والدین خود فرامیگیرند. یعنی آن گفتار و آموزشها را جدی نمیگیرند. الگو یا سرمشق شدن والدین، مهمترین عامل تعلیم و تربیت و تضمین بهداشت روانی فرزند است. اگر والدین در مقابل فرزند صادق نباشند و عملی را خودشان انجام ندهند، اما آن عمل را از فرزندان خود تقاضا کنند، نمیتوان انتظار انجام عمل درخواست شده را از فرزندان داشت. وعده دادن از راههای خوبی است که والدین میتوانند برای تشویق فرزندان خود برگزینند، اما مسئله مهم آن است که فرزند توقع دارد والدین به وعده خود عمل کنند. اگر اولیا به وعده خود عمل نکنند اعتماد فرزند را از دست میدهند و او دیگر توجهی به آنان نمیکند.
فقدان محبت و صمیمیت میان والدین
فرزندان تشنه محبت هستند و از والدین خود انتظار دارند که همیشه به یکدیگر عشق بورزند و همیشه بین آنها صلح و صفا برقرار باشد. وجود صلح و صفا و محبت در خانواده، آسایش و آرامش فرزندان را تأمین خواهد کرد، اما در صورت نبودن آن و ناامنی در خانواده، فرزندان را در آیندهای نامعلوم و مبهم قرار خواهد داد. نبودن صلح و ثبات و صمیمیت بین والدین منجر به فرار و طرد فرزندان از کنار والدین خواهد شد، آنان را از خانواده دور خواهد کرد و عوارضی را برای فرزندان به دنبال خواهد داشت. بیشتر خشونتها، دزدیها، انحرافها و دیگر بزهکاریهای کودکان و نوجوانان به علت وابستگی آنها به خانواده ناسالم و نابسامان بوده است. وجود روح و صفا و صمیمیت در خانواده ثروتی باارزش و ماندنی است و دوام زندگی را تضمین میکند. فقدان روابط سالم و دوستانه والدین با یکدیگر که نتیجه آن محیطی پر از خصومت و احساسات نامطلوب است فرزندان را در مقابل آنان قرار میدهد و حتی ارزش و احترام آنان را در دید فرزندان خود کمرنگتر خواهد کرد.
بی توجهی و بی اعتمادی والدین به فرزندان
بیتوجهی به فرزندان از طرف والدین، انتقامجویی و بیاحترامی فرزندان را در پیخواهد داشت. کودکی که انتقام را ترجیح میدهد متقاعد میشود که دیگران دوستش ندارند و فقط زمانی به آنها اهمیت میدهند که بتواند دیگران را اذیت کند. آنان با بیرحم بودن و مورد علاقه نبودن امکان مییابند برای خود جایی باز کنند، والدینی که انتقامجویی فرزندان را با همان عکسالعمل نشان میدهند، این حس را در کودکشان تقویت میکنند. والدین بدانند رفتار انتقامجویانه کودک از روی بیتوجهی و دلسردی است که خود والدین مسبب آن هستند.
ممکن است والدین از خود بپرسند چرا فرزندان نسبت به آنان بیتوجهی نشان داده و حتی به آنها هیچ احترام و اعتمادی نمیکنند. اگر والدین به رفتار و عکسالعمل خودشان با فرزندان خود توجه و آن را ریشهیابی کنند، متوجه خواهند شد که آنان به فرزندان خود توجهی نشان نداده و با مسئولیت ندادن به آنان اعتماد به نفس فرزندان خود را تضعیف کردهاند و در مقابل احترام و اعتماد خودشان را در قبال فرزندان خود از دست دادهاند. فرزندان نیازمند توجه و مورد اعتماد قرار گرفتن از طرف والدینشان هستند و به خصوص نوجوانان دوست دارند نسبت به آنان اعتماد شده و آنان را در کارهای منزل به کار گیرند و از آنان مشورت و مشاوره بخواهند. دوره نوجوانی دوره مشورت و همرأیی است. دورهای که از دیدگاه اسلام والدین باید نوجوانان را در تصمیمگیریهای منزل و دیگر کارها دستیار و معاون خودشان قرار دهند و از آنان نظر و مشاوره بخواهند. در واقع بی توجهی و بی اعتمادی والدین نسبت به فرزندان آنان را در مقابل والدین قرار داده و حتی به منحرف شدن و بزهکاری فرزندان در اثر بی توجهی و بی اعتمادی والدین خواهد انجامید.
سختگیری در منزل
در خانوادههای سختگیر روابط بین والدین و فرزندان از روی استبداد است و حتی گاه این روابط پایه روابط میان والدین را پیریزی میکند. والدین نسبت به خواستههای مشروع فرزندانشان بیاعتنا هستند و همواره مانع تحقق آنها میشوند. در واقع این نوع خانواده و والدین همیشه در مقابل فرزندان مانع تراشی میکنند و به آنان زور گفته و هیچ استقلالی به فرزندان نمیدهند و سلطه مطلق از طرف والدین نسبت به فرزندان حاکم است. این وضعیت فرزندان را در قبال والدین قرار داده و همیشه یک دید منفی و سلطهجویی را در فرزندان درونی میکند. اینگونه فرزندان در موقع بزرگسالی همان روش را در مقابل والدین اعمال خواهند کرد. همچنین این وضعیت اعتماد به نفس و کرامت و عزت نفس فرزندان را کاهش داده و فرزندانی بیاعتماد، کمظرفیت و بیاراده را تحویل جامعه خواهد داد. سختگیری والدین بیشک آثاری عمده دارد. اینکه فاصله عاطفی فرزندان و والدین بیشتر و عمیقتر میشود. احساس ناامنی، تزلزل، به لحاظ رفتار خشونتآمیز والدین در فرزندان ایجاد میشود. فرزندان معمولاً به درونگرایی و پنهانکاری گرایش پیدا میکنند. فرزندان معیارها و ملاکهای دیگر والدین را نیز طرد میکنند. در نهایت هم روش سختگیری والدین، به زندگی آتیه فرزندان منتقل میشود.