ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

ورلد بوک وبلاگی با مطالب جالب و کاربردی برای زندگی بهتر

امام علی(ع) : آدم عاقل کسی است که حتی یک نَفَس از عُمر خود را در چیزی که برایش سودی ندارد به هَدَر نمی دهد.هر روزی که بگذرد قسمتی از وجود تو را با خود میبرد

حکایتی زیبا 

" ارزش کوچکترین کارها در دستگاه سیدالشهدا (علیه السلام) "


حاج عبدالحسین حبیب الهی از روحانیون عظیم الاشان نقل میکرد : در سالهای گذشته یک بار برای تبلیغ در محرم به جایی رفته بودم.

در آنجا دو جوان در آن مجلس بسیار بی ادبی می کردند ؛ نه در سوگ سیدالشهداء لباس عزا پوشیده بودند و نه به سخنان من گوش می دادند و پیوسته در مجلس با هم حرف می زدند و خلاصه حال مرا گرفتند.
پس از پایان آن دهه با خود گفتم دیگر برای تبلیغ به این جا نمی آیم اما سال بعد هم در پی دعوت و پافشاری مردم آن مسجد ، دوباره به آن جا رفتم ولی این بار با تعجب دیدم آن دو جوان هم جامه ی مشکی به تن کرده اند و و واقعاً عزادار و مودب شده اند!

از آنان پرسیدم : « چطور شده امسال تغییر کرده اید؟! »
گفتند : « پس از روزهای عزای سال پیش ، ما هر دو در خواب دیدیم که امام حسین (علیه السلام) همراه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) به این جا آمدند و امام حسین به برادرش فرمود : " نام این دو را هم در فهرست عزاداران بنویس " .
حضرت عباس (علیه السلام) عرض کرد : " آقا جان ! این دو نفر عزادار نبودند و پیوسته اذیت می کردند "
اما امام حسین فرمود : " نه ؛ اینها یک قندان از جلو راه عزاداران برداشته اند " 
و آن فرمایش امام حسین مربوط به این بود که روزی ما در مسجد منتظر آمدن دسته ی عزاداران بودیم که یکی از ما قندانی را جلو در دید و به دیگری گفت : " آن قندان را بردار تا پای مردمی که می آیند به آن نخورد " و دیگری هم برداشت. 
وقتی دیدیم حتی یک قندان برداشتن از جلو پای عزاداران حسینی تا این اندازه در بارگاه امام حسین ارزش دارد و از دید صاحب این عزا علیه السلام دور نمی ماند ، پی به نادانی و غفلت خود بردیم ... »

منبع: با کربلا صفحه 348

نقل شده از کانال تلگرامی داروخانه معنوی به نشانی Manavi_2@

به تو از دور سلام

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن

سلام بر حسین

و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن

و بر على بن الحسین

و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن

و بر فرزندان حسین

و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن

و بر یاران حسین

-------------------------------

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

#امام حسین

#سیدالشهدا

#قندان

#مجلس امام حسین

 

- ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ: " ﻫﻞ ﻣﻦ ﻧﺎﺻﺮ ﯾﻨﺼﺮﻧﯽ؟ "
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﻗﻀﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ:
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...

- ﺣﺴﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺗﺎﺧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ:
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...

- ﺣﺴﯿﻦ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﻦ ﺳﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﺍﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...

- ﺣﺴﯿﻦ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ، ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ:
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...

- ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻋﺮﺵ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﻩ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺲ
ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺣﺮﺍﻣﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﻢ
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...

- ﺣﺴﯿﻦ ﺭﻣﻖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﺪ: ﻫﻞ ﻣﻦ ﻧﺎﺻﺮ ﯾﻨﺼﺮﻧﯽ؟
ﻣﻦ ﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ:
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﻟﺒﯿﮏ ...

- ﺣﺴﯿﻦ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﮐﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ، ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﯾﺎﺭﯾﻢ ﮐﻦ ...

- ﻣﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ: ﻟﺒﯿﮏ ...

ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ:
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﯿﮏ ﺍﻟﻔﺮﺝ ...

- ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻬﺪﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﻭ می گویم :
" ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ "...

- ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻣﻦ ﻃﻠﺐ ﻣﻐﻔﺮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...

ﻣﻬﺪﯼ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ.... 
ﺣﺴﯿﻦ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ....   
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﻣﺎ....

نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@

به تو از دور سلام

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن

سلام بر حسین

و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن

و بر على بن الحسین

و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن

و بر فرزندان حسین

و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن

و بر یاران حسین

--------------------------------

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

راز مهلت خواستن امام حسین (علیه السلام) برای نماز

امام حسين (علیه السلام) با همه سابقه ای كه در طول عمر شريف خود در نماز و عبادت داشت، عصر تاسوعا از برادرش حضرت ابوالفضل (علیه السلام) خواست يك شب از امويان مهلت بگيرد تا در آن يك شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نياز باخدا داشته باشد؛ «فهو يعلم أنّى كنت قد اُحبّ الصّلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار». لذا بعد از صحبت ها و اتمام حجت هايی كه با اصحاب خودش كرد به خيمه خود برگشت و تمام آن شب را به نماز و استغفار و دعا و تضرع گذراند؛ «ورجع(ع) إلي مكانه فقام ليلته كلّها يصلّى ويستغفر ويدعو ويتضرع».
چنان كه اصحاب آن حضرت نيز اين چنين بودند؛ «وقام أصحابه كذلك يصلّون ويدعون ويستغفرون». آنها در آن شب در جوار امام حسين (علیه السلام) همانند زنبور عسل، شهد شيرين شهادت را مزمزه و نام خدا را در حال ركوع و سجود و قيام و قعود زمزمه می كردند؛ «لهم دوىّ كدوىّ النحل ما بين راكع وساجد وقائم وقاعد».

در ظهر عاشورا كه تنور جنگ به شدت گرم و درگيری و نبرد به نهايت درجه شدت خود رسيده بود، وقتی صحبت از نماز شد، به فكر اقامهٴ نماز افتاد و فرمود: «ذكرت الصّلاة جعلك الله من المصلّين نعم هذا أوّل وقتها ثم قال: سلوهم أن يكفّوا عنّا حتي نصلّى»؛ نماز را به يادمان آوردی خدا تو را از نمازگزارانی قرار دهد كه به ياد او هستند، بله اكنون اول وقت آن است، از دشمنان بخواهيد كه دست از جنگ بشويند تا نمازمان را بخوانيم. و چون آنها حاضر به تعطيل كردن جنگ نشدند، سعيد بن عبدالله حنفی و زهير بن قين پاسداری از جان امام (علیه السلام) در حال نماز را به عهده گرفتند و در نهايت، اين دو شهيد سعيد فدای نماز شدند. اين نماز سه خصوصيت برجسته داشت: جماعت، اول وقت بودن، علنی بودن.

با آن كه امام حسين (علیه السلام) می توانست اين نماز را به صورت انفرادی، اندكی ديرتر و در خيمه بخواند، ولی چنين نكرد و آن را با سه خصوصيت ذكر شده بجا آورد. لذا در غالب زيارتهای آن حضرت «أشهد أنّك قدأقمت الصّلاة» به عنوان يكی از نقاط برجستهٴ زندگی آن حضرت ذكر می شود.


پی نوشت:
(برگرفته از کتاب حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی، ص243)

نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@

 مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی فرمودند:

اگر دیدید نمازتان به شما لذت نمیدهد؛

قبل از تکبیر و شروع نماز بگویید:

«صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)»

آن نماز دیگر عالی میشود!

رابطه علاقه به امام حسین علیه السلام و نماز

هرکس امام حسین را دوست داشته باشد و نماز نخواند عشق و علاقه او سطحی و بدون معرفت است. و این علاقه اگر همراه نماز خواندن نباشد فایده ای ندارد.
همانگونه که هر کس نماز بخواند و امام حسین را دوست نداشته باشد نماز او نماز بازی با الفاظ و نماز غافلانه است ونماز مقبول نیست. همانطور که نماز خوانهای غافل امام حسین علیه السلام را شهید کردند.

علاقه به امام حسین یعنی علاقه به نماز
علاقه به نماز یعنی علاقه به امام حسین

شرط درستی علاقه به امام حسین نماز خواندن است و شرط‌ قبولی نماز علاقه به امام حسین علیه السلام است.

نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@

به تو از دور سلام

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن

سلام بر حسین

و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن

و بر على بن الحسین

و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن

و بر فرزندان حسین

و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن

و بر یاران حسین

-------------------------------------------------

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست

 

حر بن یزید ریاحی (5)

سرانجام در آغوش ارباب

و نَادَى عُمَرُ بْنُ‌ سَعْدٍ يَا ذُوَيْدُ أَدْنِ‌ رَايَتَكَ‌ فَأَدْنَاهَا ثُمَّ‌ وَضَعَ‌ سَهْمَهُ‌ فِي كَبِدِ قَوْسِهِ‌ ثُمَّ‌ رَمَى وَ قَالَ‌ اشْهَدُوا أَنِّي أَوَّلُ‌ مَنْ‌ رَمَى ثُمَّ‌ ارْتَمَى النَّاس
 

عمر بن سعد فرياد زد: اى ذويد پرچم را نزديك آر، پس ذويد پرچم را نزديك آورده سپس عمر بن سعد تيرى بكمان گذارده بسوى لشكر حسين عليه السلام پرتاب كرد و گفت: گواهى دهيد كه من نخستين كسى بودم كه تير رها كردم‏

حر گفت: یا ابن رسول اللّه! به من اجازه بده تا از طرف تو بجنگم. امام حسین به وی اجازه داد و او در حالی مشغول کارزار شد که این رجز را می خواند:
أضْرِبُ فِی أَعْنَاقِکُمْ بِالسَّیْفِ*** عَنْ خَیْرِ مَنْ حَلَّ بِلَادَ الْخَیْفِ 

(من با این شمشیر از طرف بهترین مردان که از بلاد خیف آمده اند به گردن های شما می زنم.)

فاتاه الحسین و دمه یشخب فقال (ع): بخ بخ یا حر، انت حرّ کما سمیت فی الدنیا و الآخرة، ثم انشا الحسین (ع): 
 

امام حسین در حالی به بالین حر آمد که خون او با فشار از بدنش خارج می شد. امام علیه السلام به او فرمود: ای حر به به!! تو همان طور که نامت نشان می دهد، در دنیا و آخرت آزادمرد هستی، سپس این شعر را سرود:

لنِعْمَ الْحُرُّ حُرُّ بَنِی رِیَاحٍ*** وَ نِعْمَ الْحُرُّ مُخْتَلَفَ الرِّمَاحِ
و نِعْمَ الْحُرُّ إِذْ نَادَی حُسَیْناً*** فَجَادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ الصَّبَاحِ

حر که از قبیله بنی ریاح است، مرد بسیار خوبی است و حر در هنگام نیزه زدن مردی است نیکو.
حر جوانمردی است خوب، زیرا امام حسین را صدا زد و در هنگام صبح جان خود را فدا نمود.

منابع:

بحارالانوار
الارشاد شیخ مفید
اللهوف سید بن طاووس
امالی شیخ صدوق 

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.

اَللهُمَّ بَارِک عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.

خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.
خداوندا بر محمد و آل محمد برکت نازل فرما، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت نازل فرمودی، به راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.

#حر بن یزید ریاحی

#امام حسین

#شهادت حر

توبه حر (4)

01:44 1401/05/09 - یوری بویکا

حر بن یزید ریاحی (4)

توبه حر

ثمَّ‌ ضَرَبَ‌ فَرَسَهُ‌ قَاصِداً إِلَى  الْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ وَ يَدُهُ‌ عَلَى رَأْسِهِ‌ وَ هُوَ يَقُول
و ركاب بر اسب زد و متوجه بسوى حسين گرديد در حالى كه دست بر سر خود گذاشته و عرض ميكرد:

اللَّهُمَّ‌ إِلَيْكَ‌ أَنَبْتُ‌ فَتُبْ‌ عَلَيَّ‌ فَقَدْ أَرْعَبْتُ‌ قُلُوبَ‌ أَوْلِيَائِكَ‌ وَ أَوْلاَدِ بِنْتِ‌ نَبِيِّكَ‌ 
بار الها بسوى تو بازگشتم توبه‌ام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم

فجعل الحرّ یقبّل الارض بین یدی الحسین، فقال له: ارفع راسک یا شیخ، فرفع راسه
پس حر در حالیکه که رویش را به زمین افکنده بود به سمت حسین علیه السلام رفت و وقتی ارباب او را دید به او گفت: ای شیخ سرت را بلند کن پس او سرش را بلند کرد.

و قَالَ‌ لِلْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ جُعِلْتُ‌ فِدَاكَ‌ أَنَا صَاحِبُكَ‌ الَّذِي حَبَسَكَ‌ عَنِ‌ الرُّجُوعِ‌ وَ جَعْجَعَ‌ بِكَ‌ وَ مَا ظَنَنْتُ‌ أَنَّ‌ الْقَوْمَ‌ يَبْلُغُونَ‌ مِنْكَ‌ مَا أَرَى وَ أَنَا تَائِبٌ‌ إِلَى اللَّهِ‌ تَعَالَى فَهَلْ‌ تَرَى لِي مِنْ‌ تَوْبَة
پس به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم من همانم كه بهمراه تو بودم و نگذاشتم تو باز گردى و كار را بر تو تنگ گرفتم ولى گمان نمى‌بردم كه اين مردم كار را با تو تا به اين حد خواهند رساند و من اكنون بسوى خدا بازگشته‌ام آيا توبۀ مرا پذيرفته مى‌بينى‌؟

فقَالَ‌ الْحُسَيْنُ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَم نَعَمْ‌ يَتُوبُ‌ اللَّهُ‌ عَلَيْك
حسين عليه السلام فرمود: آرى خداوند توبۀ تو را مى‌پذيرد.

قالَ الْحُرُّ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَيْنِ ع نُودِيتُ ثَلَاثاً يَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَدا
حر می گوید: هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی می گفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.

فقُلْتُ ثَكِلَتِ الْحُرَّ أُمُّهُ يَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يُبَشَّرُ بِالْجَنَّةِ 
با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) می روی و بشارت بهشت به تو داده می شود؟

و حر اولین کسی می شود که اذن می گیرد که جان خود را فدای ارباب کند.

منابع:

بحارالانوار
الارشاد شیخ مفید
اللهوف سید بن طاووس

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

#حر بن یزید ریاحی

#امام حسین

#عاشورا

 حر بن یزید ریاحی (3)

روز عاشورا و بازگشت حر

فلَمَّا رَأَى اَلْحُرُّ بْنُ‌ يَزِيدَ أَنَّ‌ الْقَوْمَ‌ قَدْ صَمَّمُوا عَلَى قِتَالِ‌  الْحُسَيْنِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌ لِعُمَرَ بْنِ‌ سَعْدٍ أَيْ‌ عُمَرُ أَ مُقَاتِلٌ‌ أَنْتَ‌ هَذَا الرَّجُل
هنگامی که حر بن یزید دید آن گروه خونخوار برای جنگیدن با امام حسین علیه السّلام مصمم شده اند، به ابن سعد گفت: ای عمر! آیا تو با این مرد قتال خواهی کرد!؟

قالَ‌ إِي وَ اللَّهِ‌ قِتَالاً أَيْسَرُهُ‌ أَنْ‌ تَسْقُطَ‍‌ الرُّءُوسُ‌ وَ تَطِيحَ‌ الْأَيْدِي
ابن سعد گفت: آری، به خدا قسم کارزاری خواهم نمود که آسان ترین کار آن، سقوط سرها و بریدن دست ها باشد.

قالَ‌ أَ فَمَا لَكُمْ‌ فِيمَا عَرَضَهُ‌ عَلَيْكُمْ‌ رِضًى قَالَ‌ عُمَرُ أَمَا لَوْ كَانَ‌ الْأَمْرُ إِلَيَّ‌ لَفَعَلْتُ‌ وَ لَكِنَّ‌ أَمِيرَكَ‌ قَدْ أَبَى فَأَقْبَلَ‌ اَلْحُرُّ حَتَّى وَقَفَ‌ مِنَ‌ النَّاسِ‌ مَوْقِفا

حر گفت: آیا شما با آن پیشنهادی که امام حسین (علیه السلام) کرد موافق نیستید؟ عمر گفت: اگر امر به دست من بود چرا، می پذیرفتم، ولی امیر تو یعنی ابن زیاد زیر بار نمی رود. حر آمد تا در مکانی ایستاد.

و مَعَهُ‌ رَجُلٌ‌ مِنْ‌ قَوْمِهِ‌ يُقَالُ‌ لَهُ‌ قُرَّةُ‌ بْنُ‌ قَيْسٍ‌ فَقَالَ‌ لَهُ‌ يَا قُرَّةُ‌ هَلْ‌ سَقَيْتَ‌ فَرَسَكَ‌ الْيَوْمَ‌ قَالَ‌ لا قَالَ‌ فَمَا تُرِيدُ أَنْ‌ تَسْقِيَه
مردی از گروه او همراه وی بود که او را قره بن قیس می گفتند. حر به وی گفت: ای قره! آیا امروز اسب خود را آب داده ای؟ گفت: نه. حر گفت: در نظر نداری که آبش بدهی؟

فأَخَذَ يَدْنُو مِنَ‌  الْحُسَيْنِ‌ قَلِيلاً قَلِيلا فَقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ بْنُ‌ أَوْسٍ‌ مَا تُرِيدُ يَا اِبْنَ‌ يَزِيدَ أَ تُرِيدُ أَنْ‌ تَحْمِلَ‌ فَلَمْ‌ يُجِبْهُ‌ وَ أَخَذَهُ‌ مِثْلُ‌ الْأَفْكَلِ‌ وَ هِيَ‌ الرِّعْدَة
حر همچنان اندک اندک رفت تا به امام حسین (علیه السلام) نزدیک شد. مهاجر بن اوس به حر گفت: ای پسر یزید! چه منظوری داری؟ آیا می خواهی حمله کنی؟ حر جوابی به او نداد، ولی بدنش به لرزه افتاد.

فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْمُهَاجِرُ إِنَّ‌ أَمْرَكَ‌ لَمُرِيبٌ‌ وَ اللَّهِ‌ مَا رَأَيْتُ‌ مِنْكَ‌ فِي مَوْقِفٍ‌ قَطُّ‍‌ مِثْلَ‌ هَذَا وَ لَوْ قِيلَ‌ لِي مَنْ‌ أَشْجَعُ‌ أَهْلِ‌ اَلْكُوفَةِ‌ مَا عَدَوْتُكَ‌ فَمَا هَذَا الَّذِي أَرَى مِنْك
مهاجر گفت: به خدا قسم این عمل تو انسان را دچار شک و ریبه می کند. به خدا قسم من هیچ وقت تو را این طور ندیده بودم. اگر به من گفته می شد چه کسی شجاع ترین اهل کوفه است، من تو را معرفی می نمودم. این چه وضعی است که من از تو مشاهده می کنم!؟

فقَالَ‌ لَهُ‌ اَلْحُرُّ إِنِّي وَ اللَّهِ‌ أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ‌ اَلْجَنَّةِ‌ وَ اَلنَّارِ فَوَ اللَّهِ‌ لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ‌ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ‌ وَ حُرِّقْتُ‌
حر در جوابش گفت: به خدا قسم من اکنون خویشتن را در میان بهشت و جهنم می بینم. به خدا قسم من هیچ چیزی را بر بهشت مقدم نخواهم داشت، ولو این که قطعه قطعه و سوخته شوم!

منبع: الارشاد شیخ مفید

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@ 

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

#حر بن یزید ریاحی

#امام حسین

#عمر سعد

#کوفه

حر بن یزید ریاحی (2)

حر همچنان با امام حسین همراه بود تا وقت نماز ظهر فرا رسید. امام حسین به حجاج بن مسروق دستور داد تا اذان بگوید.

امام حسین علیه السلام به مؤذن فرمود: اقامه نماز را بگو! سپس برای نماز آماده شد و به حُر فرمود: مایل هستی با اصحاب خود نماز بخوانی؟
گفت: نه، تو نماز را شروع کن و ما هم با تو نماز می خوانیم.

هنگامی که وقت نماز عصر فرا رسید، امام علیه السلام دستور داد برای کوچ مهیا شوند. وقتی آماده شدند امام حسین به منادی خود امر کرد تا ندای نماز عصر را سر دهد و اقامه بگوید. پس از اینکه نماز را خواند و سلام آن را گفت رو به آن گروه کرد و پس از اینکه حمد و ثنای خدا را بجا آورد و نامه های کوفیان و عهد آن ها را به آنان یاد آورد شد. حُر در جواب امام گفت:

به خدا قسم من از این نامه ها و فرستادگانی که تو می فرمایی خبری ندارم. امام حسین به یکی از یاران خود که او را عقبه ابن سمعان می گفتند فرمود: آن دو خورجینی را که حاوی نامه های این مردم است نزد من بیاور، وقتی آن دو خورجین را آورد، امام علیه السلام آن نامه ها را در مقابل حُر ریخت.

حُر گفت: ما جزو آن افرادی نیستیم که برای تو نامه نوشته اند، ما مأموریت داریم وقتی با تو روبرو شدیم از تو جدا نشویم تا تو را در کوفه نزد عبید اللّه ببریم. امام حسین در جوابش فرمود:

فقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام الْمَوْتُ أَدْنَی إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ
مرگ به تو از این آرزو نزدیک تر است.

سپس امام حسین به یارانش فرمود: برخیزید و سوار شوید، آنان سوار شدند و در انتظار سوار شدن زنان ماندند. وقتی زنان سوار شدند امام علیه السلام به اصحاب خود فرمود: برگردید، هنگامی که خواستند بازگردند لشکر حُر مانع شدند.

فقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام لِلْحُرِّ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ مَا تُرِیدُ
امام حسین علیه السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ 

فَقَالَ لَهُ الْحُرُّ أَمَّا لَوْ غَیْرُکَ مِنَ الْعَرَبِ یَقُولُهَا لِی وَ هُوَ عَلَی مِثْلِ الْحَالِ الَّتِی أَنْتَ عَلَیْهَا مَا تَرَکْتُ ذِکْرَ أُمِّهِ بِالثُّکْلِ کَائِناً مَنْ کَانَ وَ لَکِنْ وَ اللَّهِ مَا لِی مِنْ ذِکْرِ أُمِّکَ مِنْ سَبِیلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا نَقْدِرُ عَلَیْهِ.
 

حر در جواب امام حسین گفت: بدان که که اگر کسی از عرب غیر از تو، در چنین وضعیتی که تو هستی بود و نام مادرم را می برد، من نیز نام مادر او را می بردم و می گفتم مادرت به عزایت بنشیند. ولی به خدا قسم من راجع به نام مادر تو راهی ندارم جز این که نام او را به خوبی ببرم.

و این عرض ارادت حُر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) او را از پایین ترین درجه جهنم به بالاترین درجه بهشت رساند.

منابع:

بحارالانوار
الارشاد

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

خداوندا به مقدار علمِ بی پایانت بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی که در او قرار داده شده، صلوات و درود بفرست

#حر بن یزید ریاحی

#امام حسین

حر بن یزید ریاحی (1)

21:40 1401/05/08 - یوری بویکا

حر بن یزید ریاحی (1)

ظهور تمام کمال ولایت، عبودیت، نماز، زکات، روزه، حج و ... را باید در کربلا و در مقتل الحسین و اصحاب الحسین علیهم السلام دید. حال سرّ مَحرَم شدن و ورود به یاران حسین را هم در عاشورا و در داستان حر باید پیدا کرد، جایی که عرض ارادت او نسبت به سیدة النساء العالمین، او را از پایین ترین درجه به بالاترین مرتبه فردوس اعلی برد به حدی که در زیارت عاشورا حضرت ذات اقدس احدیت به او سلام می کنند، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، حرّ ای که در او حل شد.

و بَلَغَ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ الْخَبَرُ وَ أَنَّ الْحُسَيْنَ ع قَدْ نَزَلَ الرُّهَيْمَةَ فَأَسْرَى إِلَيْهِ حُرَّ بْنَ يَزِيدَ فِي أَلْفِ فَارِس‏
 

وقتی حسین علیه السلام وارد رهینه شد و این خبر به گوش ابن زیاد رسید، ابن زیاد حُر بن یزید را با تعداد هزار نفر سوار به سمت امام حسین فرستاد.

سپس آن حضرت از بطن عقبه حرکت نمود تا وارد شراف شد. وقتی سحر شد به جوانان خود دستور داد، آب فراوان برداشتند. امام حسین از آنجا کوچ کرد و تا نصف روز راه طی نمود. در آن حین که راه می رفت، ناگاه شنید مردی از اصحابش تکبیر گفت. امام علیه السلام فرمود: اللّه اکبر! چرا تکبیر گفتی؟ گفت: برای اینکه نخل ها را دیدم، گروهی از یاران به امام حسین گفتند: به خدا قسم ما هرگز در این مکان نخلی ندیده ایم. امام حسین فرمود: پس چه می بینید؟ گفتند: ما سر نیزه ها و گوش اسب ها را می بینیم، فرمود: به خدا قسم من نیز سر نیزه ها و گوش اسب ها را می بینم.

امام حسین علیه السلام دستور داد تا خیمه ها را بر پا کردند و آن گروه که در حدود هزار نفر بودند، با حر بن یزید تمیمی آمدند و در آن گرمای ظهر در مقابل امام حسین توقف نمودند. امام حسین و یارانش عمامه ها را بر سر بسته و شمشیرهای خود را حمایل کرده بودند.

امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمود: به این گروه آب دهید که کاملاً سیراب شوند. اسبان را هم اندک اندک آب دهید که مریض نشوند.

تشنگی یاران حر به حدی بود که دیگر توان آب خوردن نداشتند و امام خود به آنان آب می داد.

قالَ الْحُرُّ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَيْنِ ع نُودِيتُ ثَلَاثاً يَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَدا
 

حر می گوید: هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی می گفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.

فقُلْتُ ثَكِلَتِ الْحُرَّ أُمُّهُ يَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يُبَشَّرُ بِالْجَنَّةِ 
 

با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) می روی و بشارت بهشت به تو داده می شود؟

منابع

بحارالانوار
الارشاد
اللهوف 
نفس المهموم

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.

اَللهُمَّ بَارِک عَلی مُحَمَّدٍ وَّ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکتَ عَلی اِبراهیمَ وَ عَلی آلِ اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیدٌ.

خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.
خداوندا بر محمد و آل محمد برکت نازل فرما، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت نازل فرمودی، به راستی که تو ستوده شده و بزرگواری.

#حر بن یزید ریاحی

#مژده بهشت

#امام حسین

عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا امام حسین علیه السلام

یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید:

یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود.

من در حالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: 
فکر نمی کنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟!

ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.

پرسیدم: چطور؟

فرمود: بنشین تا برایت تعریف کنم:
پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند.

روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟

پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند،
مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟

پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟
مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،

اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.

در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد. در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود.

یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخر شب درب منزل ایشان می آید.
وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوالپرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم.
پدرم می‌گوید بپرس.

طلبه می‌پرسد آیا همسر شما باردار است؟
ایشان با تعجب می‌گوید بله، تو از کجا می‌دانی؟

ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.

حضرت فرمودند: برو و به آسید علی اکبر خوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی 
این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم.
و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار...

حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟.....

صلی الله علیک یا اباعبدالله

نقل شده از کانال تلگرامی ارتباط با خدا به نشانی ertebat0bakhoda@

سر در این خانه ها با ما و پرچم با خودت
دسته ی سینه زنی با ما ولی دم با خودت
روزی اشک تمام نوکران هم با خودت
واقعاً دلواپسیم آقا محرم با خودت
از عزاداران آن آقای عطشانیم ما

رفته رفته ناله‌ی مظلوم دارد می رسد
مادری با کودکی معصوم دارد می رسد
آه آه خواهری مهموم دارد می رسد
خنجر کندی روی حلقوم دارد می رسد
از غم انگشترش پاره گریبانیم ما

نقل شده از کانال تلگرامی مصباح به نشانی misbah110@

به تو از دور سلام

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى اباعبداللّه و بر جان هایى که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقى است و خدا زیارت شما را آخرین زیارت از سوى من قرار ندهد

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن

سلام بر حسین

و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن

و بر على بن الحسین

و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْن

و بر فرزندان حسین

و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن

و بر یاران حسین

------------------------------------------------------

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَـرَجَهُم

#ابوالقاسم خوئی

#آیت الله خوئی

#آیت الله خویی

#سیاه پوشی امام حسین

 

دلنوشته مهدوی

01:13 1401/05/08 - یوری بویکا

دلنوشته مهدوی

تمام کمدهایم را زیر و رو می‌کنم. لباس‌های بهاری، بارانی‌ها... خسته می‌شوم از این همه رنگ و مدل. نگاهم به تو که گره می‌خورد آرام می‌شوم.

ساده بودنت به عالمی می‌ارزد «پیراهنِ مشکیِ نوکری‌ام» حالمان با پیراهنِ مشکی خوش است؛ و من به عشقِ تو هر دهه این لباس مشکی را تنم می‌کنم شاید که بشود قدری همرنگ صاحب عزا شوم.

یادم نمی‌رود شبی که قرار بود صبحش راهی حَرَمت شوم، قرآن را که باز کردم «کهیعص‏» برایم افتاد. هر سال منتظرم در مُحرّمت قرآن باز کنم شاید که باز هم اولِ سوره‌ی مریم تقدیرم شود... امسال هم به مُحرّمت رسیدم اما حال و هوایش کمی فرق دارد.

نمی‌دانم خبری از آن هیئت‌ها و روضه‌های پرشور هست؟ نمی‌دانم باز هم می‌شود به امیدِ دیدنِ صاحب عزا در مجلس، وسط روضه و هق‌هق‌هایم سرم را بالا بیاورم، چپ و راست را نگاه کنم و دلم را خوش کنم که شاید تو هم هستی؟

امسال کجا دنبالت بگردم "پسرِ فاطمه" خیمه‌ات کجا برپا می‌شود؟ کجا چشمانت خیس است؟ نکند امسال هم در عزای اباعبدالله دردت را بیشتر کنیم و باز هم شرمنده‌ات شویم که نتوانسته‌ایم ابوالفضلی برای تو باشیم و پای تو بایستیم... که همچنان باری هستیم بر دوشت...

【 اللّهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】


نقل شده از کانال تلگرامی منتظران ظهور به نشانی montazeran313313@

سلام بر دست هایی که بی انگشت شد اما با ظلم هم دست نشد...

حسیـن جان (علیه السلام)
ای که می بخشی تو با انگشتــری انگشـت خویش...
دسـت خالـی رد مکـن ما را زکویت یاحسیــن (علیه السلام)

نقل شده از کانال تلگرامی کربلا به نشانی karballa_ir@

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعین

#دلنوشته مهدوی

#ایام محرم

#خیمه